نمیدانم چرا
همه نگران شده اند مرا
من همان
اشتباه قبلی هستم!
اشتباهی که رخ دادنش
به هیچ نمی ارزید
این روزها
نیاز بیش از پیش خودنمایی می کند.
پی ن: علامت تعجب برای تو خواننده است
من شکی ندارم
آغوش های باز
بوی تعفن می دهند دیگر
اما
تو آنرا برای معشوقه ات نگه بدار
من همان بوی تعفن بیشتر نیستم
من همان بوی تعفن بیشتر نیستم
من یقیین دارم تعفن ام
حال بوسه هایت پیش کش من
فاصله از تو
مرا مریض کرد.
تا کی
عشق بازی کنم در خیال با تو
تو دیگر اکنون
در رخت خواب دیگری هستی
هرم نفس هایت بر پیکر به ظاهر گرمش می نشیند
لب هایت با لبان او تلاقی دارد
دستانش درگیر نوازشِ .....
و تو چشم هایت را بسته ای
و به من فکر میکنی
چرا؟
باید انگار به اوج برسی
تا باور کنی
من خیالی بیش نبودم
پی ن 1: به عرض پوزش از خانم ها
پی ن 2: به قول آنا "وبلاگی که نشه توش از الفاظ رکیک استفاده کرد باید درش بسته شه"
خنکای وجودم
و گرمای تن ات
باران را به گریه می آورد
وقتی که
ریشه های وصال من و تو در خاک دل تنیده می شود
تا در آستانه زندگی مشترک
گل های ما به رویند
حوای من انگار آدمیت مرده انگار حتی خاکستر آدمِـــــــــــــیت بر جایی نمانده حوای من این بشر ها هیچ یک آدم تو نیستند آدم تو قرن هاست که محو شده ای حوا اگر آدم ات نباشد پس تو هم نیستی و آنگاه که شما دو تن نباشید بی شک ما بشرات نیز نخواهیم بود . "من به آمار زمین مشکوکم" نه شکی وجود ندارد انگار، نه بی شک; خالق تنهایی اش را نیز در روح ما دمیده از کجا میدانی شاید آدم برای شروع تنهای اش سیب را خورد شاید همین تنهایی عامل قاتل بودن قابیل و مغتول شدن هابیل باشد انگاری داستان از همان ابتدا اشتباه بوده |
دلگیرم از این روزگاران دیگر اکنون حتی کلاغی اما هنوز سکوت پابرجاست هیچ نگویم هیچ نگویی بیا تا به اندازه تمام لحظات تنهایمان تو مرا دریاب من تو را بیا تا با هم به مهمانی ماه برویم بیا تا ماه برای ات بگوید | ![]() |
دلگیرم از این روزگاران دیگر اکنون حتی کلاغی اما هنوز سکوت پابرجاست هیچ نگویم هیچ نگویی بیا تا به اندازه تمام لحظات تنهایمان تو مرا دریاب من تو را بیا تا با هم به مهمانی ماه برویم بیا تا ماه برای ات بگوید | ![]() |