عجب ، ذکری از آیدا 2


آه آیدا

دلگیرم از این روزگاران

دیگر اکنون حتی کلاغی
از این آسمان نمی گذرد
انگار دچار مه شده ام


اما هنوز سکوت پابرجاست
و این شاید
نشانه ای ازآمدن انت باشد!
نه
شاید نه
عجب نشانه ایست انگار!

بیا
بیا تا با هم
عاشقانه خویش را آغاز کنیم
در آشیانه ای
که
اسمانش سرشار از سکوت باشد


هیچ نگویم

هیچ نگویی


بیا تا به اندازه تمام لحظات تنهایمان
در چشم هم به دنبال خویشتن بگردیم


تو مرا دریاب

من تو را


بیا تا با هم به مهمانی ماه برویم
همچون ابتدای اسم تو


بیا تا ماه برای ات بگوید
قصه عشق تو را
در دل من


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد