□□□□
□□□□
Cold Winter night again
Went into my blood again
Am I one
?Born to be alone
Without your love
I'm so destroyed
beauty slowly dies
Pictures of you cry
For the farest miles
I would walk hand by hand with you
For a quite place inside your heart
می ترسم
که یک همچون آیدای
روزی رسد
که دیگر هیچ میلی
در دل نباشد.
□□□□
حال ای مهربان
خود را به آوای باد بسپار
همچون قاصدکی
□□□□
چرا که قاصدک
پیام آور مهربانی توست.
+قسمت دوم به بعد خطاب به آیدا
+دو پست اخیر با هم تناقض داره
خاطره
خاطره یاد تو
□□□□
نگاه های پر از نیاز ات
نگاه های پر از حسرت ات
نگاه های پر از درد ات
تنها خاطره ی تو
در پس افکارم است.
□□□□
تو دلیل
سکوت من
پوچی من
نابودی من
و چه بسا آرامش من هستی
□□□□
این من بی تو هیچ استبه آغوشم فشردم! گفت مُردم
چه لذتها که از آغوش تو بُردم!
شبی دیگر در آغوش دگر بود
خدایا کاش کمتر میفشردم
کارو
دشواری دو چندان می شود
آن زمان که
نگاه پر از احساس ات
نگاه پر از نیازات
را به اجبار
از فرد فرد جامعه
پنهان کنی
□□□□
و تمام مسیر را به سنگ فرش خیابان
خیره شوی
و به این فکر کنی
"هیچ کس برای من او نمی شود."
□□□□
حال بماند که "او" در آغوش دیگری
به س.ک.س شب اش فکر می کند
تو ندانسته
بازیچه شدی
در این بازی
که من هنوز در ابهام آن مانده ام.
□□□□
بازی دیگر اکنون
جای اش را به جنگ داد
جنگ سکوت ها
.........................................
+بازی تبدیل به جنگ شد.