کلمات دچار خفگی می شوند
آنگاه که 
حتی برای لختی از زمان
نه ذهن توان چیدن دارد 
نه زبان توان هرزه گویی 
حال بماند که باید  با درد چه کرد
میلی به سخن سرایی نیست 
خلاصه آنکه میل گقتن هـــ ـــم  نیست


□□□□


 زمانی که مفهوم امید هیچ ست
و هیچ بهانه ای
برای فریب خویش
برای آینده
برای تلاش های بیهوده وجود ندارد


□□□□


دل را نمی شود درگیر کرد
اگر دلداده ای در کار نباشد
حال بماند که انگ عاشقی بر تو ببندند
فکر را نمی شود درگیر کرد
اگر مفهوم تلاش همچون هیچ شود
حال بماند که در مفهوم هیچ هـــ ـــم مانده باشی

Miles Of Rain

Cold Winter night again

Went into my blood again

Am I one

?Born to be alone

Without your love

I'm so destroyed


beauty slowly dies 

Pictures of you cry


For the farest miles

I would walk hand by hand with you

For a quite place inside your heart

ذکری از آیدا

می ترسم 

که یک همچون آیدای

روزی رسد 

که دیگر هیچ میلی

در دل نباشد.

□□□□

حال ای مهربان

خود را به آوای باد بسپار

همچون قاصدکی

□□□□

چرا که قاصدک

 پیام آور  مهربانی توست.

 

+قسمت دوم به بعد خطاب به آیدا

+دو پست اخیر با هم تناقض داره

 

 

خاطره

خاطره 

خاطره یاد تو 

□□□□

نگاه های پر از نیاز ات

نگاه های پر از حسرت ات

نگاه های پر از درد ات

تنها خاطره ی  تو 

در پس افکارم  است

□□□□

تو دلیل 

سکوت من

پوچی من

نابودی من 

و چه بسا آرامش من هستی

□□□□

این من بی تو هیچ است

آغوش

به آغوشم فشردم! گفت مُردم

                  چه لذت‌ها که از آغوش تو بُردم!


شبی دیگر در آغوش دگر بود

خدایا کاش کمتر می‌فشردم


کارو

 


اجبار

دشواری دو چندان می شود

آن زمان که 

نگاه پر از احساس ات

نگاه پر از نیازات 

را به اجبار 

از فرد فرد جامعه 

پنهان کنی

□□□□

و تمام مسیر را به سنگ فرش خیابان

خیره شوی 

و به این فکر کنی

"هیچ کس برای من او نمی شود."

□□□□

حال بماند که "او" در آغوش دیگری

 به س.ک.س شب اش فکر می کند

مرگ واژه

بگذارید 

برای او بگویم 

قبل از آنکه 

کلمات 

به مرگ واژه ها رسند

جنگ سکوت ها

تو ندانسته 

بازیچه شدی

در این بازی 

که من هنوز در ابهام آن مانده ام.

□□□□

بازی دیگر اکنون

جای اش را به جنگ داد

                      جنگ سکوت ها 


.........................................

+بازی تبدیل به جنگ شد.