عنوان ندارد

سلام حالتون خوبه ، در ابتدا لازمه که برای نبودن چند هفته ای خودم ازتون عذرخواهی کنم . بر من ببخشید که نبودم .

مقدمه

مطلب برای نوشتن در این مدت غیبت زیاد بود اما مشکل در نتونستن خلاصه میشه، واقعا در این چند شب هر چقدر سعی کردم که بنویسم نشد که نشد .

نمی دونم حس نوشتن برای شما چگونه هست اما برای من بیشترین رهایی را به همراه دارد. ذهن من به صورت بلقوه ای توانایی انباشت اتفاقات کوچک و بزرگ را دارد به نحوی که این ظرفیت خودم را به حیرت وا می دارد که چطور می توانم مدتها با هیچ حرف و سخنی در جهت تخیله ذهن دوام بیارم. بعضی از زمانها مثل این مدت اخیر این حس رهایی از من دور می شود و نمی توانید تصور کنید که چقدر من در تکاپو بودم که باز به این رهایی برسم .

و اما اتفاقات

بخش اول

مهم ترین و صدرصد تلخ ترین اتفاق این دو هفته اخیر که شاید بشه با قطعیت گفت که صدر جدول اتفاقات بد این چند سال اخیر را دارد ناراحتی پدر و مادرم به صورت جدی از من است.

علت این ناراحتی هم موضوعی آشنا به نام ازدواج هست. ما به شدت اختلاف نظر داریم و متاسفانه هیچ مجالی هم برای گفتگو نیست . علت این ماجرا هم این است که در من ترسی وجود دارد. ترسی به غیر از مقوله ازدواج، ترس رویارویی با پدرم .

من سالهاست که با پدرم نتونستم به صورت جدی در مورد مسائل کلیدی زندگی مثل داستان کار، آینده نگری ، شکوفا شدن، استقلال فردی و یا حتی ازدواج صحبت کنم . دلیل این اتفاق این است که من دیدگاهی عموما واقع گرایانه به این مسائل دارم و در مقابل پدرم دیدگاهی سنتی و به ارث رسیده

مسلما که به دیدگاهش احترام می ذارم اما امکان قبول کردن اش نیست . دلیل دوم اینکه همونطور پدرم زبان رک و راسخی در بیان مسائل  دارد  من هم دقیقا این شرایط را دارم .

در این بین از مادرم انتظاری نیست. اما چیزی که در مورد مادرم آزارم می دهد این است که نمی توانم نسبت به حس زیبای مادری اش بی توجه باشم .

همیشه یک شخص ثالث برای گفتگو بین من و پدرم هست که صحبت هر دو طرف را می شنود و منتقل می کند. در بازه ای از زمان هم سعی بر کم کردن این فاصله داشتم اما موفق نشدم .

این صحبت نکردن ها باعث به وجود امدن یک علت آزاردهنده دیگر شده است و به این مسئله اشاره می کند که دیدگاه پدرم در خصوص مسائل کلیدی زندگی من  در گذر زمان به مرحله بی اعتنایی  رسیده است . بی اعتنایی که به شدت هر دو ما رو اذیت می کند و واقعا این فشار در چهره پدرم هویدا ست .

بخش دوم

این بخش حول محور شخصیت خودم و شیوه زندگی ام خواهد بود.

اگر سری به مطالب قدیمی تر این وبلاگ بزنید با شخصی مواجه خواهید شد که برای دنیایی که در آن مطلقا زنده بود و زندگی نمی کرد؛ تاریکی، نا امیدی، خفگی و هزاران واژه تلخ دیگر ساخته بود. آنقدرها تلخ و منفی بودم که صدای کسانی که دوستم داشتند و من تصور می کردم که آنها در حال دلسوزی هستند تا دوست داشتن ، در آمده بود. شما چهار عزیز حتما با من هم عقیده خواهید بود که اینجا با تمام حس های خوب و پر انرژی اش باز هم مجازی است .  در ابتدای مسیر زندگی واقعی کناره گیری از طرف خودم آغاز شد و به تدریج کنار گذاشته شدم .  جذابیت تلخ دنیای مجازی همین است که حتی در چنین شرایطی باز هم دوستانی هستند که این مطالب تلخ و تاریک را بخوانند و تایید کنند و تشویق به ادامه مسیر کنند . قصد بی احترامی ندارم و حتی متشکرم که بودند .

واقعا تلخ ترین ویژگی دنیای مجازی همین است. شما در حالتی که باشی؛ تلخ و تاریک ، خاکستری و بی روح، امیدوار و پر انرژی باز هم همراهانی خواهی داشت که در این دنیای مشترک تو را تنها نگذارند.

سعی ام بر این بود که در این چند خط به مسیر طی شده تا به الان که در آستانه سی سالگی  به  مسعود حاضر  برسم  اشاره کنم. شخصی که شما او را با خصوصیات جدیدش می شناسید. نکته قابل ذکر این داستان اینست که هر آدمی در هر شرایطی که باشد، تنها و تنها یک کمک دهنده و یاری رسان دارد به نام خودش.

خود ما منشا و مقصد تمام اتفاقاتی هستیم که برایمان رخ می دهد. بازخورد و فیدبک این دنیای بی انتها از خصوصیات و روحیات خودمان نشات گرفته و به خودمان نیز باز می گردد. من مسیر خیلی سختی را برای خود شناسی طی کردم. مسیری پر از فراز  و نشیب های مهلک که نهایتا به این شخص حال حاظر رسیدم و علاقه ای برای از دست دادن این آدم ندارم .

من سالهای سال در جواب این سوال که آیا خودتون رو دوست دارید حرفی برای گفتن نداشتم. اما الان با قطعیت میگم که این شخص را دوست ها می دارم . بیشتر از هفت سال از عمر این وبلاگ با نوشته هایش می گذرد و اگر به عنوان وبلاگ دقت کنید پی به مسیر طی شده خواهید برد. من همیشه سعی کردم این عنوان متناسب با شیوه زندگی ام باشد .

روز اول من قاصدکی در جستجوی آیدا بودم . در جستجوی آیدا عنوان وبلاگ بود. آیدا برای من آن نماد عشق اساطیری بود که امکان بدست آوردنش تابحال فراهم نبوده است . در مرحله بعد و بعد از یک سری اتفاقات (در پست هفت سالگی وبلاگ درباره این اتفاقات نوشته بودم ) عنوان به از بیهودگی تا بشر دوستی تغییر کرد که خود این عنوان بطور ویژه ای، بازه ای از زندگی من را نشان می دهد. و الان دنیای واژه ها، بله من پس از هفت سال نوشتن های پیوسته و مقطع در مسیر نوشتن به این رسیدم که دنیای ما دنیای واژه هاست. واژه ها قبل از اینکه بر روی کاغذ بیایند و یا به زبان آدمی در ذهن شکل می گیرند.  برداشت های روزانه ما از زندگی در واقع گستره این واژگان می شود و این دایره واژه هاست که از شما شخصی موفق ، خنثی و یا منفی می سازد. مرکز این واژه ها مغز است و مغز براساس دریافتی که از دنیا اطراف دارد این واژه ها را می سازد.

اینها را نوشتم تا به این اشاره کنم که همه چیز به نوع دیدگاه ما بر می گردد و عوامل موثر بر این دیدگاه چه چیزهایی است .

من تغییرات زیادی داشتم که در این بحث نمی گنجد اما به گفتن این نکته بسنده می کنم در مرحله اول تغییر باید از صندلی انکار پایین بیاییم و کلیت تغییر را بپذریم . مثل آدمی نباشیم که  بر اهل تغییر نبودنش مصرانه تاکید و تکرار دارد .از آن دست آدمهایی نباشیم که در همه حال  این جمله گذایی " همیشه همین بودم " را تکرار می کنند. در مرحله دوم از یکنواختی پرهیز کنیم . واقعا کارها و رفتارهای ما نبست به موضوعات مشخص و معین آیه قرآن نیست که باید همیشه یکسان و یک نواخت باشد .من کاری به جنس اتفاق و رفتار ندارم . رعایت  عدم یکنواختی شامل هر گونه اتفاق و رفتار می شود. برای یکبار هم که شده امتحان کنیم مطمئنا از نتیجه حیرت زده خواهیم شد.

"من همیشه همین بودم" از دسته جمله های تخریبی است که شخصیت انسان را به تدریج نابود می کند به نحوی که از یک جایی به بعد واقعا فرصت جبران نیست .

مسلما سال های دور از خانه و کاشانه و خانواده در رسیدن به این آدم موثر بوده، در خیلی از زمانها وجه تخریبی و در خیلی از زمانها وجه سازندگی داشته است شوربختانه خانواده من خیلی کم نسبت به من شناخت دارند و این واقعا خوب نیست . اگر یکی از اعضای خانواده من خواننده این مطالب در هفت سال اخیر بود حتما الان شرایط بگونه ای دیگر بود و من اینقدر سختی نمی کشیدم .

من به این باور رسیدم که تمامی این اتفاقات باید رخ می داد تا من به این آدم می رسیدم . درد و رنج زیادی را تحمل کردم اما دیگر نا امید، تاریک و خاکستری نیستم و در مقابل امیدوار و پر انرژی به سمت آینده قدم بر می دارم .

از بحث اصلی دور نشویم . شخصیت آدمی به تعداد لحظه ها و ثانیه هایی که بر ان می گذرد تجربه و اگاهی کسب می کند. من به شخصه به این اصل اعتقاد دارم که حضور ما در این هستی بی دلیل و علت نیست. تمامی ما آدمها رسالتی داریم که باید در مسیر زندگی به آن برسیم. رسالت کسب آگاهی و پرورش شعور و درک

به نسبت تمام روزهای زندگیمان باید از این هستی دریافتی داشته باشیم. تمام این دریافت ها و ادراک به نوع خاصی در شکل گیری شخصیت  ما اثرگذار است . در واقع آدمی با شخصیت است که می تواند حرفی برای گفتن و علتی برای حضور در عرصه جامعه و اجتماع داشته باشد.

حرف من اینست که من مسعود سی ساله باید و باید به درجه ای از آگاهی و درک رسیده باشم که متناسب این سن و سال باشد چرا که حقیقتا هم انتظاری دیگری نباید داشته باشیم. باید به باورها و اعتقاداتی رسیده باشم و چه بهتر که این باور و اعتقاد به سمت تعالی شخصیت من باشد تا به سمت سقوط شخصیت

ما انسانها ملزم به این پرورش هستیم گرنه چه تفاوتی با سایر موجودات دنیا داریم.

موضوعی که شاید در ذهن همه ما در بعضی از اوقات خودنمایی کند، تفاوت شخصیت واقعی با شخصیت برداشتی دوستان و اطرافیان ما است. همیشه به این موضوع فکر می کنیم  و این را بیان می کنیم که شما دوست عزیز من را بد شناختی و برداشت اشتباهی داشته اید. علت دریافت این برداشت اشتباه توسط دیگران، بروز و معرفی اشتباه شخصیتمان توسط رفتارهای زننده خودمان است . در تعریف عامه پسند می توان گفت رفتارهای ما آینه شخصیت ما است . پس بهتر که مراقب باشیم .  باشد که رستگار شویم .

بخش سوم

تناسب و توازون در  شاکله زندگی

در هر چیزی باید تناسب رعایت شود . با توجه به پیچیدگی جوامع امروزی رعایت این اصل بیشتر احساس می شود.  پیچیدگی به نحوی بر ما غلبه کرده که به راحتی گذر زمان را در طی روزها و هفته ها متوجه نمی شویم. باید بدون تعارف به این موضوع نگاه کرد. اگر ما تمایل به زندگی شاد و پر انرژی داشته باشیم، باید این تناسب را در کنار یک سری اصول دیگر رعایت کنیم. زندگی ما شامل وقت گذرونی با دوستان، مطالعه، تفریح ، ورزش، سیر در تنهایی، خانواده، کار و محیط کاری و متاسفانه فضای مجازی ( رسانه های جمعی) است . شما می توانید به این لیست گزینه های خود را اضافه کنید

من از ابتدای سال جاری در امر مطالعه کم کاری و در مقابل متاسفانه در فضای مجازی پر کاری داشته ام . به شخصه این پرکاری را نمی پسندم و به این علت از خودم دلخور هستم .اما چه کنم که دوست و دوستانی هستند که علاقه ای به ناراحتی آنها برای این دست مسائل ندارم.

ارسال پیام متنی و یا همان چت کردن عامیانه به طور خاصی در کم طاقتی و زودرنجی ما به شدت  اثرگذار است . این واقعا اتفاق خیلی خیلی بدی است . خدا رو شاکرم که برای من حداقل این دو صفت بد شخصیتی تنها محدود به همان فضای مجازی می شود و این خصوصیات در زندگی شخصی و در ارتباط با دوستان و آشنایان موثر نبوده است .

واقعا باید تناسب و توازون را در این مورد بخصوص و سایر موارد رعایت کنیم . با چت کردن زیاد ما دچار عارضه دیگری می شویم . عارضه  سوتفاهم و سو برداشتها .

بردداشت هایی که از پایه و اساس اشتباه و غلط هستند چرا که در ارسال پیام هر چقدر سعی کنیم احساس واقعی خود را منتقل کنیم؛ نمی شود که نمی شود.

واقعا باید فکری برای این مشکل پیدا کرد.

امید است که بتوان به توازون و تناسب رسید.

بخش چهارم

این قسمت در خصوص جمع های دوستانه است .جمع هایی که حتی با داشتن ارتباطی عمیق برای هیچ و پوچ از هم می پاشند

تا قبل از دو سال پیش ما جمعی خودمونی و کوچیک داشتیم که شامل سه آقا و سه خانم می شد. جمع گلچینی از دوستان دوران دانشگاه ( من سال 91 فارغ التحصیل شدم) است.

ما هر چند وقت یکبار دور هم جمع می شدیم و به کافه نشینی و رستوران گردی می پرداختیم . این جمع شدن ها یک بدی بزرگی داشت و اون هم اینکه به خاطر مشغله کاری و شخصی خیلی سخت جمع می شدیم .

جمع ما شامل حانیه، فرزانه، زهره ، اسی، صادق و من بود . من کوچکترین شخص این جمع هستم . حانیه مشهد سکونت نداشت و کمتر در جمع بود؛ اما یکی از پایه ها و پیگیر ها در جمع شدن ما بود. حانیه از راه دور  و من در اینجا پیگیر بودیم. اما از یک جایی به بعد احساس کردم که دیگه من باید خیلی رنج بکشم برای این دورهمی و با خودم گفتم دیگه بسه . اگر دوست داشته باشند خودشون باز هم دو هم جمع می شوند. اما ای دل غافل با کناره گیری من و نبود حانیه این دورهمی ها از پایه بهم ریخت. عوامل دیگری هم در رخ دادن این اتفاق دخیل بودند که ترجیح می دهم عنوان نشود.

الان دو ساله که دیگه این دورهمی تشکیل نشده ولی همین روزهاست که حانیه به مشهد بیاد و باز تصمیم به جمع شدن دوباره بچه ها دارد.

اما من به شخصه ترجیح می دهم که این اتفاق به خاطر دلایل ناگفته رخ ندهد.

این مسائل مخفی ( از این جهت که نمیشه گفت ) از نظر من سخیف و بی ارزش هستند اما متاسفانه به شدت اثرگذار بودند. من به خاطر حیرتی که از این اثر گذاری عایدم شده تمایلی به دیدارهای تازه ندارم.

به نظر شما چه باید کرد .

پی نوشت اول : شرمنده که بسیار طولانی شد

پی نوشت دوم: ببخشید که قسمت چهارم متن مقداری گفتاری بود .

پی نوشت سوم :  جالب بدونید با در نظر نگرفتن پی نوشت ها؛ این متن شامل 2301 واژه و 8047 کارکتر است . به دنیای واژه ها خوش آمدید. 

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 18 تیر 1398 ساعت 11:59 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلااااام
الحمدالله حالمون خوبه.
شما چطورین؟امید که خوب باشین و
میلادتون مبارککککک

بخش اول
بخش مهمیِ و
بدین جهت بوده که دکتر میم رو بهتون معرفی کردم.


بخش دوم
باریکلا که
این شخص رو دوست ها دوست می دارین.

سلام به شما دوست عزیز و محترم
شکر خدا منم خوبم
بخش اول جریانها داره نمیدونم والا
بخش دوم ممنونم نظر لطف تونه ببخشید ک بی مهر شدم و نیستم

بهامین چهارشنبه 19 تیر 1398 ساعت 02:41 ق.ظ http://notbookman.blogsky.com

سلام
گاهی نوشتن برای منم سخت میشه فکر کنم برای هر وب نویس این موضوع پیش بیاد ، وقتی که هزار جور حرف و کلمه تلمبار شده که ردیف نمیشه و سخت ترین کار دنیا میشه نوشتن ،نوشتنی که عاشقی و یکی از علاقندی هات محسوب میشه.

اول تولدتون پیشاپیش تبربک میگم ،الهی ۳۰ سالگی بشه سال رسیدن به خیلی از آرزوها و دست یابی به اهدافتون.

کم و بیش بخاطر اختلاف سن وتفاوت نسل ها،اختلاف نظر و عقیده بین فرزند و پدر و مادر به خصوص پدر وجود داره،قصه آشنا بین همه و غالب خانواده ها و نقطه قشنگ این موضوع میرسه به نگرانی و آرزوی خوشبختی پدر و مادر و نکته مهم ایجاد اختلاف تفاوت نوع نگاه به زندگی .
الهی پدر مادرتون سلامت باشن و سایشون مستدام.

+یکی از نکته های پر افتخار برای زمان حال و فعلی برای هرکسی ،بهتر بودن نسبت به قبل و پی بردن به اشتباهات گذشته اس،به مرور تجربه ها زندگی باعث میشه درهر زمینه آدمی بهتری بود ،چه خوب که روزهای فعلی و مسعود این‌روزها را دوست دارید این مهمترین اصل برای هر فردِ ،آرزوی روزهای خوبتر برای آینده دارم واستون.

+درخصوص گروه دوستانه و اینکه چون قبل جمعتون جمع نیست ،حکایت عجیب دنیاس،به مرور انگار خیلی دوستی ها و جمع های رفاقتی کم رنگ و تقریبا محو میشه ،و هزار و یه علت هم میشه واسش داشت و مرور روزهای قبل و شیرین خاطرات دلتنگی را بیشتر میکنه .
با همه بارزش بودن و بنظرم ابدی بودن ووشدن دوستی ها نباید فرصت شناخت ادمایی جدید را از خودمون سلب کنیم.

حال دلتون خوش.

ممنون از تبریک زیباتون
مسلما سلامتی و خوشحالی شون برام مهمه بی شک
اما خب دیگه سر این داستان ازدواج کلا دو قطب مخالفیم از نظر دیدگاه
ممنون ، واقعا این جریان دوست داشتن خودمون خیلی پیچیده است و سخت به دست میاد ، د اطراف زیادن دوستانی که این شرایط رو دارند . یکی شون برام خیلی مهمه منتظرم بیاد مشهد باهم صحبت کنیم بلکه بتونم از حال درش بیارم . در موردش خواهم نوشت

حانیه داره میاد اون ک بیاد دوباره جمع میشیم ، قرار نفرات جدید هم اضافه بشن
حال دل شما هم خوش و خندون
ممنون ک برای من حقیر وقت میذارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد