تازه به دوران رسیده

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی روز بدی داشتم 

امان از بدفهمی آدمهای تازه به دوران رسیده 

امان از ادمهایی که فراموش می کنند چه جایگاهی دارند . 

امان از ادمایی که فقط جسمی رشد کردند و نه عقلی


مزخرفها 

در ستایش فیلم مغزهای کوچک زنگ زده

مغز های کوچک زنگ زده . قطعا با توجه به شرایط فیلم و مونولوگ شروع و پایان فیلم بهترین اسمی که میشه انتخاب کرد همین نام بوده . هومن سیدی مسلما بازیگر قابلی هست و همچنین کارگردانی با فکر و سبک خاص خودش . خاص بودنش در نقشها و فیلم هاش به سادگی قابل لمس هست . 

از یک جایی به بعد که هر کدوم از ماها نقش و اثرمون توی جامعه پر رنگ تر میشه همیشه و همیشه در حداقل ترین حالتش روزهایی داریم که مشکلات جامعه مون برامون  دغدغه میشه و باعث ناراحتی ما میشه . این فیلم هم مثل فیلم متری شش  و نیم  بر پایه معضل اعتیاد و مواد مخدر هست  البته که زوایه دید این دو فیلم با هم کاملا متفاوت هست . نوید محمد زاده شک نکنید اگر در هالیوود بازی می کرد مسلما تابحال اسکار گرفته بود اما خب در ایران و سینمای ایران از نظر جوایز خیلی موفق نبوده اما این مسله ناقض خوب بودن این بازیگر کاربلد نمیشه . این فیلم به علت خشونت و صحنه هایی که ذهن  مخاطب از نظر من روی سکانس قفل میشه برای افراد زیر 15 سال ممنوع هست  گرچه که از نظر من حتی این دسته هم باید ببینند چرا که واقعیت جامعه ما هست . 

در شرح عنوان این فیلم و مفهوم این فیلم من می تونم اینو بیان کنم که دنیا ذهن آدمی هم می تونه به گستره یک اقیانوس باشه و هم می تونه به کوچیکی یک برکه فصلی (  به لطف کوهنوردی این واژه به ذهنم رسید) باشه  و به این بستگی داره که در چه فضایی رشد پیدا میکنه . در بعضی از فضاها حتی اگر شاهین هم باشی  و با از دست دادن همه چیز و پی بردن به اینکه  جایگاهش در زندگی جعلی بوده و سعی کنی دیگه اشتباه نکنی باز هم در اصل داستان اثری نداره و با یک فرصت جدید باز هم بر می گردی به همون شرایط قبل . 

هر کدوم از بازیگر ها به خوبی نقش شون بازی کردند اما بازی فرهاد اصلانی و نوید محمد زاده بسیار بسیار چشم نواز هستند و یک سکانس طولانی 8 دقیقه ای عالی با هم دارند که این سکانس طولانی نقطه اوج داستان هست . 

به شدت بهتون پیشنهاد می کنم این فیلم ببیند . 

از دیروز عصر که فلیم دیدم چندین بار با خودم گفتم دوباره ببینم و بیشتر به دیالوگ ها دقت کنم . 

تشکر ویژه

می خواستم در پی نوشت پست قبل این تشکر انجام بدم اما خب نه ارتباطی با پست داشت و اگر این اتفاق می افتاد واقعا دور از ادب بود. 

اینجا در صفحه مجازی میخوام از شما چهار نفر تشکر کنم . دو نفرتون که در دنیای واقعی میشناسم و دو عزیز دیگه هم که در طول این یکسال به جمع دوستان من اضافه شدند. 

افرادی که منو می شناسند می دونند که من در دنیای واقعی و شخصی زندگی خودم همیشه قدردان دوستانم بودم . میگم همیشه چون تعداد این آدمها ( چه خانمها و چه آقایون ) بسیار محدود بوده . من از همون بچگی خیلی آدم رفیق بازی نبودم اما اگر دست دوستی به کسی دادم تا تهش بودم و موندم . تمام دوستای من عمر دوستی شون با من الان بیشتر از 5 سال ( در کمترین حالت ) هست به غیر از دو عزیزی ( باران بانو  و بهامین عزیز)  که امسال به جمع این دوستان اضافه شدندو خودشون مسلما پی به این بردند که چقدر برای من عزیز و محترم هستند . 

مسلما شک نکنید علتی که نوشتن های من دوام پیدا کرده شما عزیزان بودید. من سال 91 این وبلاگ برای نوشتن تراوش های بی سر و ته ذهنم ساختم و  هیچ دوره ای مثل الان مشتاق به ادامه نوشتن و روشن نگه داشتن چراغ اینجا نداشتم.  به صورت ویژه ای از هر کامنت خصوصی و عمومی که برام می نویسید انرژی می گیرم و ادامه میدم . فکر میکنم که  این یکسال رو میشه جدا کرد از تمام دوره هایی که می نوشتم . 

اینطور که به نظر می رسه قدرت نوشتنم افزایش پیدا کرده و میشه گفت پست ها و مطالبم شکل و نظم خودشو پیدا کرده  و باز هم به این اشاره می کنم که مسلما خوندن شما و کامنت هاتون اثرگذار این موضوع بوده . 

من پارسال وقتی شروع به نوشتن دوباره کردم به مشورت یکی از دوستان آدرس وبلاگ  رو روی صفحه اینستاگرام خودم گذاشتم و علت این کار این بود که دوست داشتم خوانندگان بیشتری داشته باشم اما نتیجه ای نداشت و ناراحت این موضوع نیستم . من شما چهار نفر با هیچی چیزی عوض نمی کنم و به بودن شما کفایت می کنم  و مطمئن باشید اگر اتفاق خیلی بدی نیافته باز هم براتون خواهم نوشت . 

من همیشه به کیفیت بیشتر اهمیت دادم تا کمیت . واقعا برام مهم نیست که تعدادتون کم هست و یا کامنت ها انگشت شمار، برای من همینقدر که وقت می ذارید و میخونید کفایت می کنه.

ممنونم که منو می خونید 

بسیار بسیار برام محترم و عزیز هستید. 

یک سالگی کوهنوردی

جمعه ای که گذشت از لحاظ برنامه و زمان قمری  یک سال از کوهنوردی من گذشت . 

پارسال همین روزهای اول ماه رمضون بود که با تلفن ویدا و البته جریانات قبلش  که اینجا نوشته شده  از خواب بیدار شدم و اولین برنامه کوهنوردی رو  شرکت کردم . باز هم شروع برنامه های ماه رمضون با پیمایش مسیر روستای بکاول بود. یک روستای کوچیک که از نظر ظاهری مثل روستای کنگ  مشهد هست . خونه های پلکانی تا حدودی و طبیبعت و هوای دلنشینش توی این فصل میتونه برای هر شخص آماتور در زمینه طبیعت و کوه لذت بخش باشه 

در مسیر منتهی به این روستا یک قسمت کوتاه کوهنوردی داشت که زیباترین بخش مسیر بود و بعدش منتهی به دره میشد . دره ای که در پست سال قبل هم به تک درختش اشاره کردم . اما متاسفانه اون قسمت کوه به لطف دولت و خط گازرسانی به کجا ؟! ( کسی نمیدونه)   نابود شده بود . نمیشه گفت خراب و واقعا تنها کلمه ای که این شرایط  توصیف میکنه همین نابود هست .  و من واقعا افسوس خوردم .

من طبیعت دوست بودم اما غصه طبیعت نمی خوردم اما حالا با گذشت یک سال  و دیدن مناظر و مناطق بکر به این نتیجه رسیدم که واقعا حیفه که از بین ببریم شون . هر کوه و  صخره ای شاید در نگاه اول یک تکه سنگ بزرگ باشه اما اون صلابت و اون عظمت رو  زمانی درک میکنی که قدم در مسیرش بذاری  

خوشحالم از اینکه این در به روی من باز شد و من دوره جدیدی از زندگی رو با کوه و این ورزش شروع کردم . به صورت ویژه ای روی روحیه من اثر گذاشته و هر جمعه ای که بر می گردم و قرار هفته جدید رو شروع کنم با انرژی مضاعفی همراه ست و این اتفاق برای آدمی مثل من مسلما اتفاق بزرگی محسوب میشه.  به قول یکی از دوستان همنورد هر کسی از بچه ها به یک دلیلی وارد این داستان شده که بیشتر این دلایل به نظر من سحطی و سخیف هست و خوش بحال اون شخصی که واسه طبیعت و لذت بردن ازش پا توی این حرفه گذاشته و به گفتن این نکته بسنده می کنم که تا زمانی که تجربه شو نداشته باشی و براش تایم نذاری نمیدونی فرد مناسب این ورزش هستی یا نه اما به عنوان فردی که یکسال از عمر کوهنوردیش میگذره اینو میگم که حتما تجربش کنید و از ناملایمتی هاش دل سرد نشید . 



ضعف های شخصیتی

چقدر به ضعف های خودمون فکر می کنیم . منظور بیشتر ضعف های شخصیتی است . من علاقه خاصی به بررسی شخصیت دارم و از وقتی خودمون شناختم همیشه بین من و شخصیتم بحث و گفتگو هست . این موضوع به حدی بالاست که حتی در کتابهایی که علاقمند به خوندشون هستم  اثر گذار بوده و اگر کسی از من پیشنهاد کتاب بخواد مسلما کتابهایی مثل صد سال تنهایی ، عقاید یک دلقک ، تهوع و جنایات و مکافات جزو اولین پیشنهاد های من خواهد بود . 

این چهار کتاب بطور ویژه ای خواننده رو دیگر خودش و شخصیتش می کنه و در تمامی این کتابها شما با ضعف ها روبرو هستی البته بهتر که کتاب تهوع را با یک تفاوت عمده از این لیست جدا کنم و این تفاوت اینکه شما در این کتاب با مسیر خودشناسی و نگاه ریزبینانه در مورد شخصیت ( انسان و هر موجودیت دیگری ) آشنا میشی  و  در کتابهای بعدی  با ضعف های انسانی مواجه می شوید. مقوله ای به نام تنهایی در سه کتاب دیگه به راحتی قابل لمس هست . تنهایی در مرحله اول یک ضعف بزرگ دیده میشه اما نرم نرمک بین پی می بری که میشه این ضعف رو به نقطه قوتی تبدیل کنی که ادامه مسیر رو برامون راحت می کنه 

در دوره حاضر داشتن یک شخصیت پویا به شدت در آینده شخص اثرگذار و مثبت هست . در گذشته های دور موضوع و مفهومی به نام شخصیت شاید خیلی شناخته شده و مهم نبوده اما  از نقطه نظر شخصی من، الان نیاز واقعی ما محسوب میشه .

چند روز پیش دو خانم فروشندئه کتاب ( به صورت سیار ) به محل کار ما اومدند و کتاب های تکراری رو برای فروش همراه داشتند . من چند کتابی را که می شناختم ( حدود 70 درصد) را معرفی کردم و تعدادی شون را واقعا رد کردم . بعد رفتن اونها سوالی مطرح شد که من باید به سه نفر همکارم جواب می دادم 

از من سوال شد که این همه کتاب خوندی ( البته از نظر اونها ) آیا روی زندگیت اثری هم داشته . من جواب دادم یکی از علتها اینکه من کتاب می خونم تا خیلی از زندگی ها رو تجربه نکنم . نفر اول گفت یعنی چی . دومی گفت نه آدم باید خیلی از مسائل خودش تجرربه کنه ( ایشون ظاهرا معتقد شدید زندگی تجربی هستند ) . نفر سوم هم سرشو پشت مانیتور پنهون کرد و به خنده اش ( از روی تمسخر ) ادامه داد. 

من این بحث اونجا ادامه ندادم در واقعا ترجیحم این بود. 

این داستان تعریف کردم که هر چهار نفرمون دچار ضعف شخصیتی هستیم و نمی دونم شاید من تنها به این موضوع فکر کردم ( در این دو سه روز اخیر ذهنم درگیرش بوده ) 

من به ضعف سه نفر دیگه فکر کردم اما اینجا بیانش نمی کنم ولی در خصوص خودم می تونم اینو بگم که شاید علت اینکه بحث ادامه ندادم این بود که در اون جمع موافق به طرز فکرم ندیدم و دچار یک غرو لحظه ای شدم که از نظر خودم علت این غرور هم اون خنده های از روی تمسخر بود( من به علت اینکه در بچگی و نوجونی زیاد مسخره شدم به شدت از این موضوع تنفر دارم و تحمل سریع کم میشه ) . 

شاید نیاز باشه که بیشتر فکر کنیم و بیشتر سکوت کنیم . نمی دونم شما چطو این ضعف ها رو از بین می برید، فقط اینو می دونم که من هرچه بیشتر فکر می کنم تا شخصیت بهتری داشته باشم؛ ساکت تر می شم ضچون هیچ وقت آدم بحث های بی تیجه نبودم . این موضوع هم به تنهاتیی شامل مسائلی هست که هرچقدر شما با یک شخص در موردش بحث و گفتگو کنی (اون هم در قالب شخصی که در پس زمینه ذهنش جمله حق با من است ، تکرار میشه ) بی فایده هست و تجربه نشون داده که اگر به این صحبت ادامه بدی بیشتر د معرض توهین و تخریب قرار می گیریم. 

یک  سرری از ضعف ها هستند که برای  خود شخص و اطرافیانش به راحتی قابل تشخیص هستند. واکنش اطرافیان بستگی به قدرت ضعف موردنظر در وجود شخص دارد. هر چه قدرت ضعف بییشتر باشه واکنش اطرافیان کم رنگ تر و حتی بی رنگ میشه . از طرف دیگه این قدرت بیشتر در خود شخص به یک اعتماد به نفس گاذب و مخرب منجر میشه و در نهایت باعث ایجاد ذهنیت رفتار درست ( که در واقعیت اشتباه هست ) در شخص شده و شخص این رفتار رو بیشتر و بیشتر تکرار می کنه . نمی دونم با این دسته از ضعف ها روبرو شدید یا نه . این نوع ضعف شخصیت از خطرناک ترین در نوع خودش هست. 

نکته اخر اینکه بعضی از افراد خط فکری شون اینکه اگر تعداد موافقین نظرم بیشتر باشند در نتیجه این نظرم درست تر و کامل تر هست . 

همونطور که در پست قبل گفتم من آدم مقاسیه و قضاوت نیستم اما در من شوق و میل خاصی در مورد شخصیت شناسی و خودشناسی وجود داره و این نگاه از این موضوع نشات می گیرد . 


امید به اینکه ایم چند سطر مفید واقع شود . 


برکه های فصلی

به لطف بارشهای زیاد سال 98 در ارتفاعات ظاهرا برکه های فصای به وجود میاد که زیبایی خاصی به طبیعت میده 

اسم این برکه گل خاتون هست و در اتفاع 2500  متری تشکیل میشه 

توی همین منطقه و در فاصله حدود 8 کیلومتری یک برکه فصلی دیگه هم هست  که دو هفته قبل رفته بودم 

عکسها رو میذارم ببنید و نظر بدین و لطفا به این سوال جواب بدید که یک همچین جایی رو بهتر با تعداد کم رفت تا از سکوتش استفاده کرد یا نه مثل ما گروهی ؟

یک هنرنمایی هم کنار این برکه انجام دادیم عکس ها رو ببینید 

سایز عکس های برکه  رو دلم نیومد کوچیک کنم پس لینک شو میذارم 


عکس اول                     عکس دوم                     عکس سوم                        عکس چهارم     


و اما عکس های هنر نمایی من و احسان  که ما سعی کردیم اما اونی ک باید نشد 

  ادامه مطلب ...

چند خطی برای دل

بخش اول 

دلم به شدت برای نوشتن های عصرانه تنگ شده، با سیستم جدید کاری وقتم پر شده و دیگه عصرها خونه نمیام تا با فراغ بال بنشینم روی مبل و پشت پنجره  برای شما بنویسم . مبل قدیمی ، میز قدیمی و پنجره قدیمی این خونه در چند ماه اخیر محل نوشتن من بوده و هر چیزی که از این ذهن مشوش من تراوش کرده، یقین بدونید که فضا در سیاه کردن کاغد موثر بوده . 

واقعیتی که باید بهش اعتراف کننم ( من به طور ویژه ای از واژه اعتراف خوشم میاد) اینکه موضوعاتی که برای نوشتن انتخاب می کنم دیگه مثل قدیم شامل هر چیزی نمیشه . قبل از نوشتن هر چیزی به این فکر می کنم که میشه در موردش نوشت یا نه پیش خودم و داخل ذهنم باقی بمونه 

با توجه به نزدیکی زیاد ماه رمضون باید این نکته رو عنوان کنم که علت روزه گرفتن خودمو نمی دونم . من دو سه سالی میشه که سعی میکنم کامل بگیرم . جوون تر که بودم یا  نمی گرفتم یا مخفیانه باز می کردم .کلا در داستان مذهب باید اینو بگم که من آدم مذهبی نیستم و اعتقادت دینی محکمی ندارم متاسفانه در ذهن من کلنجارهای بین من و پدرم ج خوش کرده و گرچه دیگه مسیر زندگی خودمو تضشخیص دادم و به یک سری باورهایی رسیدم و برای رسیدن به این باورها از جون و دل مایه گذاشتمو مشکل اصلی من در ماه رمضون آماده کردن سحری و افطار هست . واقعا برای من معظلی شده و با توجه به شرایط کاری به شدت اذیت میشم اما خب روزه رو خوام گرفت . پیشنهادت خودتون برای سحری بیان کنید .

بخش دوم 

از ماه های اخر سال پیش تا به همین امروز در درون من  آشوبی به پا شده ، آشوبی در خصوص حضور شخصی در زندگی من 

کشمکشی بین من و قبلم در چریان بوده ، این موضوع  رو بیشتر رد کردم و الان هم به یقین رد می کنم. واقعیت اینکه من به شدت از این جریانات خسته شدم  و الان تنهایی رو بیشتر ترجیح میدهم . دنیا آدم ها و خانم ها برای من عجیب و غریب شده، خیلی برام قابل درک نیستند. چیزی که من متوجه اش شدم اینکه روابط الان بر پایه منفعت شده ، نه منفعت های مالی بلکه بیشتر دنبال این هستند که خلا نبودن شخص قبلی رو پر و ذهنشون رو از اتفاق های مربوط به اون شخص دور کنند. 

به طور ویژه ای کنجکاو  گذشته شخص هستند. خب بابا توی گذشته  عاطفی خیلی ها چیز جالبی نیست ک بخوای دنبالش بگردی .  من به شخصه از بیان و مرور گذشته ناراحت نمیشم اما باب میلم هم نیست . زندگی عاطفی خیلی از جوانها این شده که چاله های قبلی رو پر کنند و همیشه نیمه خالی لیوان رو ببیند . توی این شرایط من چشم ها می بندم و به قول یکی از همکاران قدیمی که می گفت با اینکه متوجه میشم و اما خودمو می زنم به کوری 

اره کوری بهتره 

بخش سوم 

من آدم اهل مقایسه کردن نیستم . تمام سعی ام بر این بوده که در هیچ شرایطی مقایسه نکنم. چون مقایسه نمی کنم در ادامه اش هم نظر نمیدهم . یعنی نظری که منشا اش مقایسه باشه رو عمرا از من بشنوید. تا اینجای داستان حله اما مسله ای که من زیاد بهش فکر کردم این بوده که چرا به خاطر این رفتارم که در دیدگاه عمومی رفتار درستی هست، قضاوت میشم .؟ 

قضاوت هایی که در مخیله آدم نمی گنجه . یعنی من تجربه هایی در این خصوص  دارم  که وحشتناک هست . سختی داستان جایی که من متعقد بر این اصل هستم که نسبت به این قضاوت های هولناک و بدون دانش قبلی، نباید واکنشی نشون بدم و واقعا بعضی از اوقات به شدت تخریب میشم اما باز سکوت می کنم و چیزی نیکم و الان نمیدونم که این رفتار درست هست یا نه 

 


پی نوشت : راه حل های خودتون پیشنهاد بدید در مورد هر سه بخش 

موجودیتی غیر از انسان

تابحال شده به این فکر کنید که در دنیای سایر موجودات این مفاهیمی که ما انسانها هر روزه و هر لحظه از زندگی خودمون باهاش در تقابل هستیم آیا وجود دارد یا نه و یا اینکه اگر این مفاهیم هست به شکلی خواهد بود 

مفاهیمی مثل امید و نا امیدی ، آینده و گذشته ، علاقه و تنفر  ، مل رست یا عمل اشتباه 

آیا اونها هم بعد از عمل درست خوشحال می شوند و بعد از عمل اشتباه ناراحت و مایوس

بی شک این مفاهیم وجود خواهند داشت اما چگونه و با چه تفسیری . شاید مانند رفتارهای غریزی حیوانات این مفاهیم هم مفهومی غریزی برای سایر موجودات  داشته باشه 

احتمالا بعد از خوندن این چند سطر از خودتون بپرسید که حالش خوبه یا نه و چرا همچنین  پستی را منتشر کرده 

جواب این سوال و این ابهام  اینکه بارها و بارها به این فکر کردم که برای دنیا چه اتفاقی می افتاد اگر موجودیتی مثل من در شکل و شمایل موجودی غیر از  انسان زندگی می کدم . در دنیای حیوانات دوست داشتم کلاغ باشم .

کلاغ ها شاید چهره دوست داشتنی  نداشته باشند اما من به این مسله فکر نمی کنم و علت انتخابم اینکه کلاغ ها و زندگی شون به طور خاصی مرموز هست و من این مرموزی رو دوست دارم . یا در دنیای ذرات دوست داشتم برف باشم . برف زیبایی خاصی داره و مهم ترین ویژگی اش به نظر من قدرت پاک کننده ای و نهان کننده اش هست . برف در مرحله اول  سختی و زشتی دنیا رو محو و پنهان می کنه و در نهایت راهش هم چیز پاک میکنه و چهره جدیدی به دنیا می دهد . 

فکر می کنم اگر من موجودی غیر انسان بودم شاید مفید تر بودم البته که بخشی از ذهنم اینو میگه زهی خیال باطل و از این فکرها نکنن چون ذات تو همینی هست که خودت می بینی 


خزئبلات شبانه ذهن بیمار من