چند خطی برای دل

بخش اول 

دلم به شدت برای نوشتن های عصرانه تنگ شده، با سیستم جدید کاری وقتم پر شده و دیگه عصرها خونه نمیام تا با فراغ بال بنشینم روی مبل و پشت پنجره  برای شما بنویسم . مبل قدیمی ، میز قدیمی و پنجره قدیمی این خونه در چند ماه اخیر محل نوشتن من بوده و هر چیزی که از این ذهن مشوش من تراوش کرده، یقین بدونید که فضا در سیاه کردن کاغد موثر بوده . 

واقعیتی که باید بهش اعتراف کننم ( من به طور ویژه ای از واژه اعتراف خوشم میاد) اینکه موضوعاتی که برای نوشتن انتخاب می کنم دیگه مثل قدیم شامل هر چیزی نمیشه . قبل از نوشتن هر چیزی به این فکر می کنم که میشه در موردش نوشت یا نه پیش خودم و داخل ذهنم باقی بمونه 

با توجه به نزدیکی زیاد ماه رمضون باید این نکته رو عنوان کنم که علت روزه گرفتن خودمو نمی دونم . من دو سه سالی میشه که سعی میکنم کامل بگیرم . جوون تر که بودم یا  نمی گرفتم یا مخفیانه باز می کردم .کلا در داستان مذهب باید اینو بگم که من آدم مذهبی نیستم و اعتقادت دینی محکمی ندارم متاسفانه در ذهن من کلنجارهای بین من و پدرم ج خوش کرده و گرچه دیگه مسیر زندگی خودمو تضشخیص دادم و به یک سری باورهایی رسیدم و برای رسیدن به این باورها از جون و دل مایه گذاشتمو مشکل اصلی من در ماه رمضون آماده کردن سحری و افطار هست . واقعا برای من معظلی شده و با توجه به شرایط کاری به شدت اذیت میشم اما خب روزه رو خوام گرفت . پیشنهادت خودتون برای سحری بیان کنید .

بخش دوم 

از ماه های اخر سال پیش تا به همین امروز در درون من  آشوبی به پا شده ، آشوبی در خصوص حضور شخصی در زندگی من 

کشمکشی بین من و قبلم در چریان بوده ، این موضوع  رو بیشتر رد کردم و الان هم به یقین رد می کنم. واقعیت اینکه من به شدت از این جریانات خسته شدم  و الان تنهایی رو بیشتر ترجیح میدهم . دنیا آدم ها و خانم ها برای من عجیب و غریب شده، خیلی برام قابل درک نیستند. چیزی که من متوجه اش شدم اینکه روابط الان بر پایه منفعت شده ، نه منفعت های مالی بلکه بیشتر دنبال این هستند که خلا نبودن شخص قبلی رو پر و ذهنشون رو از اتفاق های مربوط به اون شخص دور کنند. 

به طور ویژه ای کنجکاو  گذشته شخص هستند. خب بابا توی گذشته  عاطفی خیلی ها چیز جالبی نیست ک بخوای دنبالش بگردی .  من به شخصه از بیان و مرور گذشته ناراحت نمیشم اما باب میلم هم نیست . زندگی عاطفی خیلی از جوانها این شده که چاله های قبلی رو پر کنند و همیشه نیمه خالی لیوان رو ببیند . توی این شرایط من چشم ها می بندم و به قول یکی از همکاران قدیمی که می گفت با اینکه متوجه میشم و اما خودمو می زنم به کوری 

اره کوری بهتره 

بخش سوم 

من آدم اهل مقایسه کردن نیستم . تمام سعی ام بر این بوده که در هیچ شرایطی مقایسه نکنم. چون مقایسه نمی کنم در ادامه اش هم نظر نمیدهم . یعنی نظری که منشا اش مقایسه باشه رو عمرا از من بشنوید. تا اینجای داستان حله اما مسله ای که من زیاد بهش فکر کردم این بوده که چرا به خاطر این رفتارم که در دیدگاه عمومی رفتار درستی هست، قضاوت میشم .؟ 

قضاوت هایی که در مخیله آدم نمی گنجه . یعنی من تجربه هایی در این خصوص  دارم  که وحشتناک هست . سختی داستان جایی که من متعقد بر این اصل هستم که نسبت به این قضاوت های هولناک و بدون دانش قبلی، نباید واکنشی نشون بدم و واقعا بعضی از اوقات به شدت تخریب میشم اما باز سکوت می کنم و چیزی نیکم و الان نمیدونم که این رفتار درست هست یا نه 

 


پی نوشت : راه حل های خودتون پیشنهاد بدید در مورد هر سه بخش 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد