نمیدونم واقعا چه علتی داره این نوع برداشت ها
واقعا قرار نیست حتما فکر و نظر خاصی در روابط باشه . قرار نیست هر پسر و دختری که همکلام شدند حتما به دنبال نتیجه و نظر خاصی باشند .
یعنی اینقدر وضعیت مون خراب شده که حتی نشه به کسی توجه کرد . یعنی نمیشه دوست معمولی بود .
من شخصا سعی میکنم روابط عمومی خوبی داشته باشم و با اکثر آدم ها و بطور ویژه با خانم ها برخورد شاد و مناسبی داشته باشم اما این دلیل بر این نمیشه که حتما فکر و نظری در پس ذهنم هست . من واقعا این شکل نبودم و نیستم . یعنی نمی تونم باشم .خیلی خلاصه مفید این نوع روابط بلد نیستم .
طرف صحبتم با خانم ها هست . واقعا هر مردی که با شما هم صحبت میشه حتما نظر داره ؟ واقعا اینطور شده
من خیلی سخت پیش میاد که از کسی خوشم بیاد و اگر این اتفاق بیافته اینقدرها جسارتش رو دارم که خیلی محترمانه عنوان کنم . قبلا اصلا این شکلی نبودم ولی الان در این روزهای اخر دهه دوم زندگیم به این جسارت و جرئت رسیدم که خواسته خودمو عنوان کنم . نهایت اینکه نه می شنوم ولی هیچ وقت سعی نکردم و نمیکنم که علاقه خودمو از شخص موردنظر مخفی کنم .
زندگی شلوغی هم نداشتم که بگم هر روز خدا با کسی بودم . نه از این خبرها نیست
آنان که به سرمستی ما طعنه زنانند بگذار بمانند به خماری که ز ما هیچ ندانند.
می توان اسم دیگری برای این تردید گذاشت
آمده بودم به شما بگویم که خانم محترم می شود مرحمتی کرده
و دست سرد من را گرم کنید ؟
اما در شرایط حاضر درخواستی واقعا نابجا است .
این روزها تردید نام دیگری پیدا کرده است
به نظر شما اسم این واقعه را می توان تردید گذاشت ؟