یادداشت های قدیمی

امشب داشتم خونه رومرتب میکردم که یکی از سررسیدهامو دیدیم ، این سررسید کلا شامل اطلاعات کاری هست و دیگه بدردم نمیخورد میخواستم بندازم دور که یکهو صفحه ای باز شد که چندتا یادداشت قدیمی رو دیدم که اینجا مینویسم ، سعی میکنم این یادداشت ها پیدا بشن  و اینجا ثبت کنم

یادداشت اول ؛

این روزها با تمام خستگیها اما انرژی هست، زندگی در مشهد قبول کردم، زندگی اینجا فقط مثل دوی مارتن می مونه، باید بدوی، سرعت هم زیاده 


یادداشت دوم ؛ 

از یک وقتی به بعد موزیک گوش دادن میشه تنها راه شکستن سکوت، سوکتی که برای بعضی افراد در نوجونی لذت بخش ترین اتفاق ممکن بود اما در جونونی اونها عذاب آورترین ، من جز این دسته هستم 

جوانی یعنی تکاپو، یعنی گم کردن زمان 

یعنی تلاش و تلاش  ، تلاش واسه جمع کردن تجربه 


یادداشت سوم؛ 

باید یک مسلسل بخرم بذارم روی حالت تک تیر ( البته اگه داشته باشه ، نمیدونم) بعد تک تک چیزهایی که دوست ندارم نشونه بگیرم و با تیر بزنم . وقتی ولو شدن برم بالا سر هر کدوم، همراه با لبخند بر لب تیر خلاصی حرومشون کنم، شاید اینطوری وقت پیدا کنم و به کارهایی که دوست دارم برسم، برم سراغ آدمهایی که دوستشون دارم 

یادداشت چهارم ؛ ناتمام 

بعضی از زمانها نیاز که زندگی آدم خالی از هر گونه کشمکش احساسی باشه ، گرچه این اتفاق شاید به مزاج بعضی ها خوش نیاد اما لازم هست . این روزها اگر خیلی از احساس مایه بذاریم مثل .... 


یادداشت پنجم ؛ شعر 

به دور از هیایو شهر 

به تو می اندیشم 

در میان ذرات برف 

دنبال راه گریزی

به سوی تو می جویم 

ای همه ی خواستن ها 

دست یافتنی شو 


یادداشت ششم ؛ 

وقتی تمام دارایی ، احساسی خاموش باشد ؛ هیچ اتفاق تازه ای به چشم نمی آید.  


یادداشت هفتم ؛ ناتمام 2 


آن همه شوق چه می شود 

گم می شود در پس حرفها، سخن ها 

آه همه شوق چه .....