بلاخره اتفاق افتاد

بلاخره اتفاق افتاد. به نظر نمیشه اسم شو گذاشت آرزو، اما یک جورایی برام کم کم داشت شکل وشمایل حسرت پیدا می کرد. توی این مدت بارها و بارها می خواستم این اتفاق رخ بده اما هر دفعه به خاطر شزایطی که بر زندگی من قالب بوده این امکان فراهم نبوده که در دفتر زندگی من ثبت بشه. 

دیروز من اولین صعود 4000 متری را داشتم . اتفاقی که من مدتها منتظر رخ دادنش بودم . کوهنوردی هم مثل هر چیز دیگه ای در این دنیای بی انتها می تونه دچار تکرار و یکنواختی شود. شخصی که در این وادی قدم می گذارد برای جلوگیری از این اتفاق باید دست به رسیدن هدفها و قله های متفاو و خاص بزند . اما چه علتهایی می تواند باعث این تفاوت و خاص بودن شود. اولین علت ویا شاید موثرترین عتها، اختلاف چشم گیر و قابل توجه ارتفاع باشد. از اارتفاع 300 متر به بالل باا کمبود اکسیژن مواجه می شویم که این خود به تنهایی می تواند صعود به ارتفاع های بالاتر از این حد را به شدت هیجان انگیز کند به نحوی که کوهنورد با تک تک سلولها، تکاپوی بدنش را برای جذب اکسیژن حس کند. 

دیروز من در حدود ارتفاع 3500 متری این تکاپور را واقعا احساس کردم . شاید با خودتون این فکر را کنید که داره مبالغه می کند اما در واقع این طور نیست .اصل داستان برمی گرده به جنبه روانی این گونه صعودها و در حالت کلی تر همیشه در اولین ها یک حالت روانی به آدم دست می دهد که انرژی آزاد شده از این حالت بستگی به نوع اتفاق دارد. 

از درون بقیه دوستان چیزی نمی دانم اما من از همان شروع این سفر در دلم غوغایی به پا بود. یک نوع شور و اشتیاق و خوشحالی در وجودم در جریان بود که وصفش واقعا سخت هست. این شور و اشتیاق هر چه به روز و لحطه صعود نزدیک تر می شدیم برای من بیشتر و بیشتر می شد . 

وقتی پیمایش مسیر صعود شروع شدم با خودم گفتم خب مسعود اینم مثل قله های دیگه هست نگرانی نداره. اما یک بخشی از وجودم به نام ترس نرم نرمک در ذهنم رخنه کرد . از این می ترسیدم که صعود به سرانجام نرسونم و دچار ارتفاع زدگی بشوم که این اتفاق هم در بخشی از مسیر رخ داد. این اتفاق با اسیدی شدن پاهام شروع شد.  این اتفاق به دلیل رخ می دهد یک کمبود آب و دوم کمبود اکسیژن، زمانی که کمبود اکسیژن رخ می دهد بدن به کندی قابل توجه ای از مغز دستور می گیرد . در لحظه هایی هم دچار گیجی و منگی شدم . البته که خیلی کوتاه و گذار بود. 

اما هیچکدوم از این اتفاق ها نمی توانست مانع من برای صعود به قله شاهوار شاهرود شود. خیلی برای این صعود مصمم بودم و واقعا انرژی خاصی از این صعود نصیبم شد و به شدت خوشحال هستم . 

واقعا نمی تونم از این نکته چشم پوشی کنم که کوهنوردی، این روزهای زندگی من رو به شدت لذتبخش گکرده و ازم یک مسعود پر انرژی ساخنه ، آدمی که دوستش دارم .

و نکته بعدی هنموردها هستند . به هر حال نمیشه گفت تمام افراد این جمع برای من ایده آل هستند و این یک امر کاملا طبیعی هست اما از اکثرشون انرژی مثبت می گیرم . بسیار و بسیار این افراد را دوست می دارم. آدمهایی که خودشون هستند و به شدت میشه باهاشون احساس راحتی کرد. فضا و جوی که در بین من وجود داره به شدت مایه خوشحالی و مسروری ما شده است . 

با تشکر از تمام کیانمهری های عزیز و محترم

نظرات 2 + ارسال نظر
na30m دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 12:23 ب.ظ http://nasimeshqjonun.blogfa.com

خیلی هم عالی.. تبریک میگم

ممنون

بهامین چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 01:21 ب.ظ

تبریک میگم
لحظه رسیدن به قله و نگاه کردنتون به مسیری که با ترس ها و سختی ها و یه عالمه اشتیاق طی کردید
بدون شک اون لحظه شور و انرژی را کسانی که پیشتون بودن از چشم هاتون فهمیدن.

ممنونم
خب من واقعا اینطور حس میکنم و سعی بر نوشتنش
والا فکر نکنم متوجه انرژی بشن این رفیقهای من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد