شاد بودن

یکی از مشکلات قدیمی من این بود که  شادی رو نمی تونستم تعریف کنم  و چیزی که براش تعریفی نداشتم امکان قبول کردنش برام سخت بود . روزها وشب ها گذشته و تغییرات خیلی زیادی کردم . الان که فکر میکنم واقعا نیاز نیست برای خیلی از مسائل تعریفی  کرد . برای نمونه همین شاد بودن 

میشه خیلی راحت شاد بود . میشه راحت خندید . قرار نیست کسی باشه حتما . گوش دادن به یک موزیک خوب میتونه عامل شادی باشه . خوردن یک لیوان چایی و یا نسکافه و خیلی باکلاسش یک فنجان قهوه با خیال آسوده خودش به تنهایی میتونه عامل شاد بودن باشه .

خیلی ها هستند که درونی شاد اند اما نمیتونن بروز بدن . این هم کاری نداره . قرار نیست شاد بودن شکل و اساس خاصی داشته باشه . برای مثال من ده سال پیش  در گفتگو های دونفره یا چند نفره  تنها حرفهایی که میزدم بله و خیر بود که خیلی وقتها حتی این دو کلمه رو به زبون نمی آوردم تا چوبش رو  خوردم . بعد به خودم قول دادم که حرف بزنم . و این کار بدون هیچ اصولی شروع کردم و اینقدر حرفهای چرتی رو گفتم که الان به این نقطه رسیدم که اگه قرار باشه در مورد یک موضوع خاص صحبت کنم ساعتها توانایی شو دارم . ابراز شاد بودن هم همینه ، وقتی تو جمع هستم می خندم به کوچیک ترین چیزها و خود این خنده به راحتی روی جمع اثر گذار هست. 

الان که دارم می نویسم دارم می رقصم   شاید عجیب باشه اما اصلا عجیب نیست . 

سعی کنید به زندگی تون آرامش بدید بعد اینکار همه چیز درست میشه 

برای بدست آوردن آرامش یکی از روشها اینکه همه چیزو سر جای خودش تعریف کنید . کار ، تفریح ،خانواده ، دوستان ، ورزش ، و همه چیز . دقت خاصی به زمان کنید و تقسیم بندی کنید. اگه قرار در طول روز 8 ساعت کار کنید تمرکزتون روی کار باشه و هر اتفاقی که تو این هشت ساعت افتاده رو بعد تموم شدن وقتش پشت سر بذارید و به مرحله بعدی برید . مرحله بعدی میتونه هر چیزی باشه ، استراحت ، ورزش ، وقت گذرونی با خانواده  و هر چیز دیگه ای . واقعا نیاز نیست ناراحتی کاری  رو به خونه کیشد  . قرار نیست واسه همه مشکلات و شرایط حرف بزنید. به ذهن تون وقت بدید ، خیلی با مشکلات شلوغش نکنید . گناه داره طفلی 

 واسه تک تک روزهای هفته تون برنامه داشته باشید . خیلی مقید به برنامه  هم نباشید مثلا 20 درصد امکان تغییر رو در نظر بگیرید .  اینو به این خاطر میگم که هر اتفاقی امکان رخ دادنش هست و اگر اینو در نظر بگیرید ناراحتی کمتری نصیبتون میشه و ناراحتی کمتر برابر با شادی بیشتر 

وقتی آرامش داشته باشی میتونی شاد هم باشی . سعی کنید در همه شرایط بخندید . ی حرکت باحال اینکه با صدای بلند بخندید . در جمع های شلوغ بخندید. قبل این کارا توی اتاقتون به تنهایی بخندید . برید جلوی آینه و بخندید . ترس و واهمه ناراحتی دیگران از اینکه شما زیاد میخندی رو نداشته باشید. 

خندیدن کاری که همه دوست دارند انجام بدهند اما زندگی رو اینقدر سخت گرفتن که نه خودشون می خندن و عجیب براشون که دیگران بخندند .

کاری که دوست دارید رو انجام بدید هر چی که هست به عواقبش هم فکر نکنید. من قبلنا خونه بابا دوست داشتم اهنگ با صدای بلند گوش بدم اما سر وصدای بابا در میومد اینقدر این کار کردم که الان دیگه اعتراضی ندارند . اخر اعتراض اینکه میان در اتاق من و در راهرو می بندند  و البته الان همه میدونند که من اینکار  دوست دارم الانم اهنگ درخت ابی داره با صدای بلند پخش میشه ( بی خیال صابخونه دی:)  ).  اینو گفتم تا به این نکته اشاره کنم با شرایطی که دارید بیشترین لذت ممکن برای خودتون فراهم کنید. خیلی سخت نگیرید که حتما باید فلان و فلان شرایط باشه تا مثلا من حال کنم . یاد بگیریم از داشته هامون بیشترین استفاده و لذت رو ببریم . 

میشه به شادی رسید خیلی هم ساده است . فقط سعی کنید در ساده ترین حالت ممکن به شرایطی که دارید نگاه کنید .  

در بدترین شرایط همیشه شاد باشید. انسان موجودی که در بدترین شرایط خودشو وفق میده ، اینو منفی نبینید بلکه مثبت نگاهش کنید . نقطه مقابلش اینکه انسان پتانسیل لازم و کافی رو برای این زندگی داره . 

قوی باشید و قوی بمانید . 


راستی اهنگ های جدید رضا صادقی هم خیلی باحال هستند حتی  اهنگ بی تو که مضمون ناراحت کننده ای داره  اما حتی این اهنگ هم شما رو وادار به تبسم میکنه. 

همین دیشب داشتم به یکی از عزیزان میگفتم که اگر اهنگ غمگین گوش میکنی اونایی رو گوش کن تو رو به تبسم وادار کنه ، اما این تبسم  از کجا میاد؟  ما اهنگ که گوش میدیم در واقع داریم مرور خاطره میکنیم با اون اهنگ ( چه اهنگ شاد و چه غمگین ) با در نظر گرفتن این موضوع میشه گفت  حتی در بدترین خاطرات  هم مسلما لحظات شادی وجود داشته 

شاد باشید وشادی رو منتقل کنید 

این پست رو بخاطر همون عزیزی که بالا اشاره شد نوشتم . 

دوستانی بهتر از آب روان

پیرو پست های قبلی که در خصوص کوهنوردی بود می تونم به این اشاره کنم ک با افرادی آشنا شدم با ی جمع کوچیک از نزدیک تعداد 500 نفر عضو این گروه که خیلی خوبند .  گروهی شامل افراد متاهل و مجرد 

وقت میگذرونیم و شادیم با هم ، شوخی میکنیم ، سربه سر میذاریم ، می خندیم ، دور هم جمع میشیم ، شام میریم تو پارک میخوریم ( اتفاقی که سالها بود برای من اتفاق نیافتاده بود ) با هم فوتبال می ببینیم ، من و دو تا دیگه از مجردهای دیگه می مونیم و با عشق ساعت دو صبح ظرف می شوریم و جارو می کنیم . قرار های بعدی رو با هم ست می کنیم ، دیشب کلی خوش گذشت ،  جمعه قرار کوه داریم ، پنجشنبه قرار تولد داریم ، راستی واسه سارا خانم عزیزمون با سن 8 سال چی میشه به عنوان کادو خرید ، لطفا راهنمایی کنید 

خیلی خوشحالم چون این روزها دارم چهره واقعی زندگی لمس می کنم . علت این فاصله نبست به پست قبلی هم همینه .

من همیشه دنبال همچین جمعی بودم ، الان زمانش رسیده ، الان که کم کم دارم میرسم به سی سالگی ، قبل که این اتفاق نمی افتاد دلیلش این بود که وقتش نرسیده بود . اما الان رسیده ، خوشحالم که واسه تک تک روزهای هفته ام برنامه دارم ، خوشحالم که برای روزهای آخر هفته ام هم برنامه ای دارم . 

خوشحالم از اینکه دیگه مثل قدیما بطالت زمان حس نمیکنم . 

زندگی سخته اما خوشحالم، خوشحالم از اینکه یاد گرفتم ، هیچ وقت هم دیر نیست 

من تمام سعی میکنم که این جمع حفظ بشه و همیشه پایدار باشه 


در مورد شرایط اقتصادی هم به گفتم ی مثال بسنده می کنم که با این قیمت های جدید سیگار می تونم به این نکته اشاره کنم که من از طریق علم بورژاو نشدم اما از راه سیگار الان تو طبقه بورژاوزی مملکت هستم ،           همه با هم غرق در قهقرا