احوالات من

امشب دیگه شبی که میشه براتون نوشت

قصه ها زیاد هست سعی میکنم خلاصه مفید بنوسیم

اول از همه داستان تولد سی سالگی من و سیزده سالگی سارا براتون شرح میدم .

تولد سارا 28 تیر و 29 تیر هست. شب قبل تولد سارا اومد خونه ما و به محض ورودش من شروع کردم به رقص و آواز که  تولدت مبارک و کلی رقصیدم با سارا و ویدا

سارا برگشت به من گفت که فردا تو کوه هم باید همین برنامه رو داشته باشی .

فرصت خرید کیک هم نبود که برا فردا بگیرم . صبح با گروه راه افتادیم و من گفتم امروز تولد سارا هست و کاری ندارم توی مسیر برگشت کنار یک قنادی نگه داشتیم و کیک و شیرینی گرفتیم . بعد داخل یک پارک رفتیم و به بهترین نحو ممکن سارا را سوراپرایز کردیم . شدت این سورپرایز به قدری زیاد بود که روز بعدش سارا به من گفت اون شب تا ساعت 2 صبح مخم هنگ بود و داشتم به سورپرایزت فکر میکردم .

همون شب خود من هم سورپرایز شدم . از کوه برگشته بودم و در عالم خواب و بیداری بودم که مسعود عباسی به بهونه جابجا کردن یک وسیله سنگین ( نگفت هم چه وسیله ای ) از خونه کشوند بیرون و رفتیم خونه آزاده و همین جمع خودمون برام کیک گرفتن و بهم لطف کردن و شب قشنگی ساختن

غیر از این تولد دو جشن دیگه هم برام گرفته شد. یکی توسط امیر ( خواهر زاده) و اون یکی هم توسط دوستانی که چند پست قبل در مورد تیر و تار شدن رابطه مون نوشته بودم .

تولد امیر هم با اون کیک رنگ بادمجونی و نوشته خان دایی خیلی خوب بود . عکسهای اون شب میذارم ببینید

اما تولد آخر از نظر به مزخرف ترین حالت ممکن اجرا شد و به شدت به شخصیت و شعور من برخورد. طوری که با دوتا بچه ها که یکیش همین حانیه ( در جشن نبود) کلی غر و بحث کردم . در همین حد توضیح بسنده میکنم.  تا سه چهار روز بعدش عصبی بود و شکر که دوباره رفتم کوه فراموش کردم .

قصه بعدی اینکه اکسسوری ( بر گرفته از صنعت مد و پوشاک ) جدید برای کوه گرفتم . نکته اول اینکه کوله قبلی رو فرختم . اون کوله مناسب اندام من نبود که عمر باعث شد  که ستون فقرات من و شانه ها به مرور دچار درد بشه . اون کوله برای من کوچیک بود. اون به قیمت 300 تومن فرختم . و یک کوله 70+10 لیتری خریدم . مسلما این کوله برای برنامه های یک روزه خیلی بزرگ هست اما متناسب بدن میشه و این مهم تر از هر چیزی هست . باتوم جدید و با کیفیت بالاتری به همراه دو دستمال سر جدید ( دستمال سرهای منو ویدا و سارا کش رفتند ) و یک لیوان تاشو و یک دست قاشق و چنگال تاشو مناسب کوه

بدن من الان در امادگی کامل به سر میبره و ما داریم اماده میشم برای علم کوه در منطقه کلاردشت . به شدت شوق صعود این کوه دارم و بسیار بسیار برای این اتفاق خوشحال هستم . گرچه مرخصی به زور و به پرداخت هزینه نفر جایگزین گرفتم اما این مشکلی نیست. ما از 17 تا 21 مرداد اونجا خواهیم بود. قرار به دو شب خوابیدن در  ارتفاع 3900 متری هست و واقعا از الان دارم به اون دو شب فکر میکنم .

این مدت کلی سرم شلوغ بود . یک قسمت از این سلوغی رو نمی پسندیم و اون هم یک گروه تلگرامی بود که حانیه ساخته بود . اون اوایل خوب بود اما کم کم افرادی اضافه شدند که مورد پسند من نبودند. بازش نمی کنم اما روال به سمتی پیش رفت که من شدم آدم بد قصه مثل اکثر اوقات و الا دو سه روزی دیگه چت نمیکنم . امشب هم از گروه لفت دادم . واقعا روی اعصاب من بود. من آدم چت کردن نیستم . اصلا نمیتونم خودمو وفق بدم . هر پیامی که می فرستادم به یکی برمی خورد . دیگه ترجیح دادم نباشم . از طرفی یکی از دلایل کم رنگی من در این وبلاگ هم شده بود و به نحوی بود که نمی خواستم بگم من مشغول به نوشتن هستم و وبلاگی دارم. درک نمی کنند. خودتون که در جریان هستید.

حال و احوال دلم خوبه خدا رو شکر . مشغول به کار هستم و بعد از یک وقفه طولانی حدودا 10 ساله دوباره باشگاه رفتن رو شروع کردم .  توی این مدت دندون هامو هم درست کردم . البته هنوز در جریان هست . تا به الان هفت از دندون ها رو درست کردم .

ماشینم دوباره خراب شد و تعمیر اساسی کردم و مبلغ دو میلیون و پونصد هزار تومن خرج اون شد.

موبایل دیگه تاچش کار نمیکنه . الان 10 روز که به بیچارگی باهاش کار میکنم. فرداشب میرم موبایل می خرم. قصد خرید  A8 plus سامسونگ رو دارم . نظرتون چیه

ببخشید میخواستم بیشتر بنوسیم اما همچین بگی و نگی سبک نوشتنم رو در این مدت غیبت از دست دادم . اما درست میشه دوباره

 در مورد عکسهای تولد هم اگر مایل بودید برام ایمیل بذارید تا بفرستم . اینجا حتی با پسورد هم خیلی امن نیست . 

نظرات 3 + ارسال نظر
بهامین چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 01:59 ق.ظ http://notbookman.blogsky.com

سلام
سوپرایز کردن واسه تولد و سوپرایز شدن هردو مقوله خوبیه.
تولد ساراجان مبارک،مطنئنا تولد امسالش فراموش نمیکنه.

کلاردشت،سمت گیلان درسته؟؟واسه سومین بار من اسم این شهر را میبینم ،دوبار قبلشم از سمت دوستانم بود که رفته بودن سفر ،اب وهواش میگن عالیه.
فکر کنم خیلی هیجان انگیز باشه چند روزی چنین فضایی بودن
حسابی خوش بگذره بهتون‌
مبارک کوله پشتی و خریدای دیگه .

خیلی تخصصی علم‌موبایل ندارم اما سامسونگ برند خوبیه .

سلام
اره والا یادش نخواهد رفت .
اره سمت گیلان هست و آب و هوای خوبی داره بخصوص اون ارتفاعی که ما قصد شب مانی داریم . تا همین هفته پیش برف داشته احتمالا الان هم داشته باشه
در موردش خواهدم نوشت
ی چیزی اون طرف هیجان ، در پوس خودم نمیگنجم
کوله لازم بود شدید
یک ایمیل برام بفرستید عکسهای تولد خان دایی براتون بفرستم دوست دارم ببینید
سامسونگ A50 گرفتم

آی دا پنج‌شنبه 10 مرداد 1398 ساعت 08:26 ب.ظ http://inthemoon.blog.ir

سلام
چرا یادم رفته سارا خانم کی بودند؟ تولد 13 سالگی یا 23 سالگی؟ نوشتین 13
تولدتون مبارک باشه، براتون آرزوی بهترین ها رو دارم
گوشیتون هم پیشاپیش مبارک :)
همینطور کوله جدید

سلام سارا دختر داداشم هست
13 سالشه
ممنون از شما
A50 سامسونگ گرفتم . گوشی میان رده خوبیه
قیمت مناسب امکانات بالا
کوله هم راضیم ازش
بازم ممنون

na30m سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 12:51 ب.ظ http://nasimeshqjonun.blogfa.com

سلام..

*تولداتون بازم مبارکــ عمرتون طولانی و پربرکت..

**خریداتون هم مبارک ان شاء الله به دل خوش استفاده کنید..

***بعضیا رو باید کات کرد از بعضی گروها و مسائلم باید لفت داد اون حس سبکی بعدش خیلی میچسبه..

**** اوه عجب صعودی بشه!!!دو شب اونجا!!! چ هیجان انگیز.. براتون آرزوی موفقیت و سلامتی دارم امیدوارم با دل خوش برید با تن سلامت و دل خوش هم برگردید :)

***** عکسارو برام بفرستید

سلامت باشی
هم کات کردم و هم لفت دادم و هم سبکی بعدش حس کردم
ممنون از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد