پیاده روی

در این هفته دیشب و امشب  پیاده روی کردم . دیشب تا ساعت 7:30 شب سر کار بودم میخواستم برم خونه و هنوز اون ساعت نهار نخورده بودم . رفتم سیرابی خوردم با مبلغ ناچیز کاسه ای 14 هزار تومان ناقابل. توی مسیر به مهدی زنگ زدم و گفت توی خیابون هستم و دارم به پلاتو میرم . 

مهدی اهل تائتر هست . یک گروه کوچیکی از بچه های دانشگاه بودند که تقریبا 2 ساله که تمرین تائتر می کنند. این بچه ها اطلاعات بازیگری شون صفر بود که مرور بهتر بهتر شدند اما تا الان که نتونستند اجرا کنند . الان هم که گروهشون منهل شده ، مهدی ی نمایشنامه نوشته بود که داستان جالبی داشت اما نتونست با این بچه ها به نتیجه برسه. این پلاتو ی طوری پاتوق مهدی هست. 

با هم از پلاتو اومدیم بیرون و مهدی داشت میرفت سمت ماشین که گفتم پیاده روی کنیم . حدود نیم ساعتی پیاده روی کردیک که مهدی پیشنهاد بیلیارد داد که من به یاد گذشته ها قبول کردم . بعدش پیاده روی ادامه دادیم و رفتیم یک کفش فروشی بزرگ نزدیک چهاراه آزادشهر، من اونجا کم کمش حدود  ده مدل کفش انتخاب کردم ولی ظاهرا قسمت نبود خرید کنم چرا که هر مدل که گفتم سایز پای منو نداشت . (ضرب المثل به دریا رفتن و افتابه بردن)  

امشب  هم ساعت 9 از خونه رفتم بیرون و یک مسیر حدود 4 کیلومتر در رفت و 4 کیلومتر در برگشت پیاده روی کردم . مسیر رفت در 43 دقیقه طی کردم .اما مسیر برگشت حدود یک ساعت طول کشید . عکس مسیر طی شده رو اینجا میذارم . چند تا عکس قشنگ هم گرفتم واسه شما دوستان 

عکس های زیبا 




چی میشد اینها واسه من بود

تصمیم در باران

دیشب سنت شکنی کردم و با امیر به بهانه شام خوردن حدود 90 دقیقه پیاده روی  کردیم . قبل تر ها بیرون می رفتیم اما مدت ها بود که این اتفاق نیافتاده بود. علت این موضوع کوتاهی من بود چرا که من بعد از برگشت از سر کار به خونه دیگه از خونه عموما بیرون نمیرم  و امیر چندین چند بار می گفت دایی بریم بیرون اما من می گفتم حوصله اش نیست .

 میدونم که بعد از خواندن این پارگراف شاید به ذهنتون خطور کنه چه تناقضی در این آدم وجود داره . چطور میشه آدمی که آخر هفته عموما مشغول کوهنوردی وطبیعت گردی هست ( مسافت پیاده روی و کوهنوردی که معمولا روزهای جمعه  طی میکنیم حداقل 8 کیلومتر به بالا هست . بیشترین مسافت طی شده هم مربوط به برنامه دره شمخال حدود 24 کیلومتر بود ) از خونه بیرون نمی رود . باید این موضوع رو اذعان کنم که بیرون رفتمن خیابان گردی واسه من  مگر همراه با دوستی باشه  و حالت دیگه خوب بودن احوالات دورنی من که اتفاق بیافته و از اونجایی که مدتی میشه حال خوب نبوده این مهم رخ نداده است . 

پیاده روی دیشب در یک شب بارانی با  هوای  بسیار مطبوعی رخ داد. ما قدم میزدیم  و به دنبال فست فوت با قیمت مناسب می گشتیم . امیر ساندویچ  دوست داشت  و من به دنبال پیتزای مناسب بودم . یک نکته ای واسه امیر عجیب می امد اینکه اگر رفتیم داخل و گرون بود و شلوغ چیکار می تونیم بگنیم خب من مسله رو خیلی ساده دیدم و گفتم میایم بیرون .  در طول مسیر به چندتا فست فود برخورد کردیم و بیشترشو از بیرون قیمت هاشو می سنجیدیم  و داخل نمی رفتیم . خلاصه اینکه رفتیم و دو تا پیتزای 7900 خوردیم . 

این پیاده روی ما در اطراف خونه بود و من با دوتا کافه شیک برخورد کردم . یکی از این کافه ها کافه کتاب بود . دیزاین داخلشو دوست داشتم . البته این رو بگم ما داخل نرفتیم گرچه اون خانم محترمی که داخل نشسته و مسئول اونجا بود بهمون تعارف کرد بریم داخل ولی من با اینکه پاتوق این روزهامو پیدا کرده بودم  اما  ترجیح دادم دیشب داخل نروم .  فضاش خوب بود و اون زمان از شب حدودای 11  خلوت بود  و من اینو می پسندم .

تصمیم گرفتم از این به بعد شبها پیاده روی کنم و هر روز و یا شاید هفته ای چند روز به اونجا سر بزنم و کتاب بخونم و شاید اونجا باعث باشه با آدم های جدیدی آشنا بشم . آدمایی که هم جنس و شبیه من باشند. موضوع دیگه ای که بهش فکر کردم این بود که در اون محیط دست به قلم شده و بنوسیم  . شاید اونجا بشه بیشتر تمرکز کرد و بهتر و مفیدتر نوشت . شاید اونجا متنی که در مورد زندگی  نوشته بودم کامل کنم . جا داره در خصوص این پست این توضیح بدم که به شخصه ترجیح من اینکه اگر بتونم این شروع را به یک کتابچه کوچک ختم کنم. البته اینو میدونم که دایره لغات و ادبیات من معمولی هست ولی این موضوع مسئله ساز هست اما مانع نه . 


پی نوشت : از دوستان عزیز میخوام که پیگیر پیاده روی من باشند . نمیخوام بعد چند روز از این کار خسته بشم . هل بدید منو خیلی ساده و روان 

پی نوشت دوم :  برای دوستان خراسانی و غیر خراسانی چون اسم دره شمالخال اومد برای آشنایی بیشتر لینک زیر رو بخونید 

معرفی دره شمخال و زیبایی هایش