ضعف های شخصیتی

چقدر به ضعف های خودمون فکر می کنیم . منظور بیشتر ضعف های شخصیتی است . من علاقه خاصی به بررسی شخصیت دارم و از وقتی خودمون شناختم همیشه بین من و شخصیتم بحث و گفتگو هست . این موضوع به حدی بالاست که حتی در کتابهایی که علاقمند به خوندشون هستم  اثر گذار بوده و اگر کسی از من پیشنهاد کتاب بخواد مسلما کتابهایی مثل صد سال تنهایی ، عقاید یک دلقک ، تهوع و جنایات و مکافات جزو اولین پیشنهاد های من خواهد بود . 

این چهار کتاب بطور ویژه ای خواننده رو دیگر خودش و شخصیتش می کنه و در تمامی این کتابها شما با ضعف ها روبرو هستی البته بهتر که کتاب تهوع را با یک تفاوت عمده از این لیست جدا کنم و این تفاوت اینکه شما در این کتاب با مسیر خودشناسی و نگاه ریزبینانه در مورد شخصیت ( انسان و هر موجودیت دیگری ) آشنا میشی  و  در کتابهای بعدی  با ضعف های انسانی مواجه می شوید. مقوله ای به نام تنهایی در سه کتاب دیگه به راحتی قابل لمس هست . تنهایی در مرحله اول یک ضعف بزرگ دیده میشه اما نرم نرمک بین پی می بری که میشه این ضعف رو به نقطه قوتی تبدیل کنی که ادامه مسیر رو برامون راحت می کنه 

در دوره حاضر داشتن یک شخصیت پویا به شدت در آینده شخص اثرگذار و مثبت هست . در گذشته های دور موضوع و مفهومی به نام شخصیت شاید خیلی شناخته شده و مهم نبوده اما  از نقطه نظر شخصی من، الان نیاز واقعی ما محسوب میشه .

چند روز پیش دو خانم فروشندئه کتاب ( به صورت سیار ) به محل کار ما اومدند و کتاب های تکراری رو برای فروش همراه داشتند . من چند کتابی را که می شناختم ( حدود 70 درصد) را معرفی کردم و تعدادی شون را واقعا رد کردم . بعد رفتن اونها سوالی مطرح شد که من باید به سه نفر همکارم جواب می دادم 

از من سوال شد که این همه کتاب خوندی ( البته از نظر اونها ) آیا روی زندگیت اثری هم داشته . من جواب دادم یکی از علتها اینکه من کتاب می خونم تا خیلی از زندگی ها رو تجربه نکنم . نفر اول گفت یعنی چی . دومی گفت نه آدم باید خیلی از مسائل خودش تجرربه کنه ( ایشون ظاهرا معتقد شدید زندگی تجربی هستند ) . نفر سوم هم سرشو پشت مانیتور پنهون کرد و به خنده اش ( از روی تمسخر ) ادامه داد. 

من این بحث اونجا ادامه ندادم در واقعا ترجیحم این بود. 

این داستان تعریف کردم که هر چهار نفرمون دچار ضعف شخصیتی هستیم و نمی دونم شاید من تنها به این موضوع فکر کردم ( در این دو سه روز اخیر ذهنم درگیرش بوده ) 

من به ضعف سه نفر دیگه فکر کردم اما اینجا بیانش نمی کنم ولی در خصوص خودم می تونم اینو بگم که شاید علت اینکه بحث ادامه ندادم این بود که در اون جمع موافق به طرز فکرم ندیدم و دچار یک غرو لحظه ای شدم که از نظر خودم علت این غرور هم اون خنده های از روی تمسخر بود( من به علت اینکه در بچگی و نوجونی زیاد مسخره شدم به شدت از این موضوع تنفر دارم و تحمل سریع کم میشه ) . 

شاید نیاز باشه که بیشتر فکر کنیم و بیشتر سکوت کنیم . نمی دونم شما چطو این ضعف ها رو از بین می برید، فقط اینو می دونم که من هرچه بیشتر فکر می کنم تا شخصیت بهتری داشته باشم؛ ساکت تر می شم ضچون هیچ وقت آدم بحث های بی تیجه نبودم . این موضوع هم به تنهاتیی شامل مسائلی هست که هرچقدر شما با یک شخص در موردش بحث و گفتگو کنی (اون هم در قالب شخصی که در پس زمینه ذهنش جمله حق با من است ، تکرار میشه ) بی فایده هست و تجربه نشون داده که اگر به این صحبت ادامه بدی بیشتر د معرض توهین و تخریب قرار می گیریم. 

یک  سرری از ضعف ها هستند که برای  خود شخص و اطرافیانش به راحتی قابل تشخیص هستند. واکنش اطرافیان بستگی به قدرت ضعف موردنظر در وجود شخص دارد. هر چه قدرت ضعف بییشتر باشه واکنش اطرافیان کم رنگ تر و حتی بی رنگ میشه . از طرف دیگه این قدرت بیشتر در خود شخص به یک اعتماد به نفس گاذب و مخرب منجر میشه و در نهایت باعث ایجاد ذهنیت رفتار درست ( که در واقعیت اشتباه هست ) در شخص شده و شخص این رفتار رو بیشتر و بیشتر تکرار می کنه . نمی دونم با این دسته از ضعف ها روبرو شدید یا نه . این نوع ضعف شخصیت از خطرناک ترین در نوع خودش هست. 

نکته اخر اینکه بعضی از افراد خط فکری شون اینکه اگر تعداد موافقین نظرم بیشتر باشند در نتیجه این نظرم درست تر و کامل تر هست . 

همونطور که در پست قبل گفتم من آدم مقاسیه و قضاوت نیستم اما در من شوق و میل خاصی در مورد شخصیت شناسی و خودشناسی وجود داره و این نگاه از این موضوع نشات می گیرد . 


امید به اینکه ایم چند سطر مفید واقع شود . 


اینفوگرافی کتاب جنایات و مکافات

در پی وبگردی های من با یک اینفوگرافی خیلی خوب از کتاب  جنایات و مکافات پیدا کردم که اینجا میذارم 

اگر قصد خوندن داشته باشید یا در حال خوندن باشید به خواننده کمک میکنه 

در ضمن سایت کافه بوک معرفی میکنم . سایت جامعی برای معرفی کتابهای خوب است

برای مشاهده اینفوگرافیک اینجا رو کلیک کنید 

در وصف کتاب جنایات و مکافات

خواستم بگم  که بلاخره تموم شد. علت شروع مطلبم با این جمله هست که من به شدت کتاب خون کندی هستم . اینقدر سرعتم کم هست که نپرسید. 

این کتاب به شدت منو تحت تاثیر قرار داد در این حد که می توانم بگم دومین کتاب بعد عقاید یک دلقلک نوشته هانریش بل بود که من باهاش همزاد پنداری کردم . 

داستان در مرد مردی به نام راسکلنیکف هست که به خاطر فقر وشرایط بد مالی و آینده گری که داشته دست به قتل پیرزن ربا خوار میزنه وبعد از این به خاطر این جنایت ک البته از نظر شخص اصلی داستان جنایت محسوب نمیشده و بیشتر کمک به جامعه بوده مکافات و درگیری های ذهنی شروع میشه . نویسنده خیلی به زیبایی این درگیری ها رو شرح میده و شما به راحتی می تونید تصویر سازی کنید . مثل بیشتر داستان های روسی این داستان هم شخیصت های زیادی داره که البته به زیبایی هر چه تمام تر نویسنده نقش هر کسی را بجای خودش کامل در قالب داستان توصیف می کند. و به نظر من این نقطه عطف داستان های روسی هست . 

من به شخصه این طور به جزئیات شرح دادن رو خیلی دوست دارم . شما در این داستان این موضوع رو به راحتی لمس می کنید. کتاب شناخته شده ای برای اهل کتاب هست پس من به یقین پیشنهاد می کنم که اگر نخوندید حتما این کار انجام بدید . 

من اینقدر تحت تاثیر این کتاب قرار گرفتم بطوریکه این کتاب وجدان منو بیدار تر کرد . واقعا این موضوع رو بدون هیچ اغراق و اغماضی عنوان میکنم. در این مدت بارها و بارها به کارهایی که نباید انجام میدادم و انجام دادم فکر کردم . همین چند روز پیش از خواب که بیدار شدم به یقین داشتم به موضوع فکر میکردم که چرا کشتم در صورتی که من تابحال اینکار نکردم . البته این شاید  اثر سو و منفی کتاب باشه اما من این مسئله رو به این شکل نمی ببینم و بیشتر به نیمه پر لیوان فکر میکنم 

کتاب بعدی که من میخوام بخونم این جا به صورت نطرسنجی از شما می پرسم 

از بین کتابهای 1984 و دختر کشیش از جرج اورل و کتاب قمارباز داستایوفسکی و کتاب مردی به نام اوه نوشته فردریک بکمن کدوم بخونم ؟

لطفا انتخاب کنید و این جمله رو بکار نبرید که هر کدوم خودت دوست داری 

فروشنده های کتاب

سلام به همه . 

طی این یک هفته، ده روز اخیر سه کتاب جدید خریدم . این کتابها  دختر کشیش از جرج اورل ، قمارباز از داستایوفسکی و مردی به نام اوه از فردریک بکمن  هستند. 

چند وقتی هست که در شهر مشهد تعدادی خانم جوان کیف به دست در سطح شهر در حال فروش کتاب های متنوع هستند. فعالیت این دوستان تحت نظارت یک موسسه است  که این موسسه با انتشارات گمنامی ارتباط دارند. من چند باری با این فروشنده ها با توجه به  علاقه  کتاب خوانی  ام برخورد داشتم . چند نکته در مورد این فروشنده ها بیشتر از هر چیزی در ذهن من خودنمایی می کند. 

نکته اول : بیشتر این کتاب ها از انتشارات گمنام و یا کمتر شناخته شده است . از انتشارات که بگذریم واقعا مترجم های مطرحی  هم عموما  ندارند. 

نکته دوم : در شهرهای دیگر نمی دانم  همچین گروه هایی وجود دارد یا نه اما از نظر من این شغل جز مشاغل کاذب و بی آینده است . 

نکته سوم : فروشنده های این موسسه و این نوع کتاب ها فقط خانم ها هستند. این نوع فروشندگی شغل مناسبی برای یک خانم  نیست . این موضوع با دقت به چهره  ها و صحبت های فروشنده به سادگی قابل تشخیص است . 

دیشب کتاب های قمارباز و مردی به نام اوه را از غرفه کتاب فروشی در یک مجتمع خریدم. با فروشنده کتاب ها صحبت طولانی در مورد کتاب داشتیم . از کتاب های مختلفی که خوانده بودیم صحبت شد . فروشنده کتاب ها خانم 23 ساله ای بود که شغلش را دوست نداشت . رشته تحصیلی ایشون در مورد ژنتیک بود و دلیل عدم علاقه اش تفاوت رشته تحصیلی و شغل اش بود. البته که من در جواب صحبت اش مثال هم دوره ای های خودم را گفتم ،  90 نفر ورودی دانشگاه ما ، طبق آخرین اطلاعاتی که دارم شاید به تعداد انگشتان دست هستند کسانی که شغلی متناسب با رشته تحصیلی دارند و متاسفانه واقعیت شرایط کاری و شغل همین است .

ایشون برعکس فروشنده های سیار  اهل کتاب بود. کتاب های  خوب زیادی را خوانده بود. این دو کتاب را هم به پیشنهاداش خریدم .البته نکته ای را در صحبت هایش به من گفت و آن هم در مورد ترتیب خوانده کتاب ها بود. به طور کاملا اتفاقی ما هر دو در حال خواندن کتاب جنایات و مکافات هستیم. پیشنهاد او  خواندن کتاب قمار باز را بعد جنایات و مکافات  و کتاب دختر کشیش را بعد از قلعه حیوانات و 1984 جرل اورل  بود و من هم به پیشنهاد اش احترام می گذارم . 

لطفا کتاب های خوبی که خوانده اید را معرفی کنید . البته کتاب هایی غیر  از رمان های عاشقانه با تشکر . 

سوال ها 

در شهر شما از این دست فروشنده ها وجود دارد ؟ 

موافق کتاب فروشی به این سبک هستند یا نه ؟

اتفاقها

از قدیم گفتن وقتی کسی کاری برات انجام نمیده و وسیله ای ک میخوای نمیسازه خودت دست بکار شو 

خب منم دست بکار شدم . قصه از این قرار  که خونه جدیدی ک گرفتم یک اتاق بیشتر نداره و اون اتاق کوچیکه . همنطور ک قبلا هم گفتم من وسایل زیاد دارم ک این موضوع باعث شد ک جا کم بیارم و نیاز به یک کمد داشتم . اول تصمیم داشتم بخرم ولی خب با قیمت های الان کار سختی بود. یک روز توی پارکینگ خونه بابا یک سری درب کابینت mdf ک واسه خونه خواهرم بود پیدا کردم اونا اوردم مشهد و دادم به یکی از دوستان و همکاران.  اون چندتا به مدت حدود 2 ماه دستشون بود اما درست نکردن منم بعد چند بار پیگیری اخر سر ازشون گرفتم  و اوردم خونه 

پریشب با کمک امیر اون کمد خودمون درست کردیم . عکسشو میذارم . قابل توجه اینکه اون طبقات داخل کمد رو با دست مبارک و یک اره اهنبری بریدیم . بساطی بود 

دیروز صبح هم که از خواب بیدار شدم با چند تکه چوب ک روی پشت بوم بود و باقیمانده mdf ها یک کتابخونه کلایسک و کوچیک ساختم . به نظر من باحال شده، فقط نیاز به یک اسپری رنگ داره ، فقط نمیدونم چه رنگی بگیرم ، یا اینکه تک رنگ باشه یا دو رنگ ؟ 

این دوتا به خونه صفا داده مخصوصا کتابخونه .  داشتن کتاب به خودی خود باعث نمیشه که ادم کتاب رو بخونه اما داشتن کتابخونه به شکل تعریف شده میتونه واقعا اثرگذار باشه . شما توی عکس به تصویر جرج اورل توجه کنید متوجه منظورم خواهی شد. با چشماش میگه پاشو بخون اون 1984 منو !!!!! 

اتفاق دیگه ای ک این روزها شدت گرفته شروع دوباره کتاب خوندن منه ، علاقه ای ک هیچ وقت از بین نمیره شاید کم رنگ بشه اما از بین نمیره 

با اطمینان کامل میتونم بگم که علاقه به کتاب و علاقه به طبیعت گردی و کوهنوردی جزو علایق اصلی و همیشگی من شده و اگه قرار کسی وارد زندگی من بشه نباید با این دوتا مشکلی داشته باشه .  این هفته دوباره کوهنوردی شروع میشه چند هفته ای بود ک به خاطر یک سری کارها نتونستم برم . موضوعی ک دوست دارم اتفاق بیافته اینکه بتونم این طبیعت گردی و کوهنوردی ها رو به صورت سفرنامه اینجا ثبت کنم 

این روزها مشغول خوندن کتاب جنایات و مکافات از داستایوفسکی هستم . کتاب جالبیه . در داخل متن کتاب یک جور روانشناسی هم وجود داره . راحت بگم خیلی وارد جزئیات روانی شخص اصلی میشه . 

یکی از  واضح ترین خصوصیات ادبیات روسیه اینکه نوسینده های متحرم کلا علاقه با شخصیت پردازی دارن و اینکه تعداد شخصیت های این داستان ها زیاده ، حالا این تعدد اسم سخت تر میشه وقتی ک اسمها هم روسی باشند . تلفظشون سخته و اینکه بخوای به خاطر بسپاری سخت تر میشه . یک کتاب دیگه هم میخوندم به اسم مرشد و مارگاریتا اون هم تعداد شخصیتهاش فکر کنم حدود 50 نفر بود !!!!!! با همه ایناها هر سه کتابی ک اسمشون اومد پیشنهاد میدم بهتون ( به نسیم خانم ک کامنت میذاره و بقیه دوستانی ک میخونند اما کامنتی نمیذارن ) 

بارشهای امسال هم واسه خودش غوغا کرده ، جا داره چند نکته بگم در این مورد ، یک اینکه علت بارشهای طولانی و پر آب اینکه ظاهرا از لحاظ هواشناسی یک سری اتفاق هایی رخ داده که مسیر جریان هوایی از روسیه به سمت ایران تغییر میسر داده و ما این بارشها رو می بینیم . دوم  اینکه توی اخبار گفت اینقدر خشکسالی قویه که باید 11 سال ایران تقریبا همین میانگین بارش رو داشته باشه تا خشکسالی از بین بره . 

     



مزرعه حیوانات اثر جرج اورل

ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود.

کتاب بسیار مفید هست 

داستان در مورد مرزعه ای از حیوانات هست که از شرایط ایجاد شده توسط انسان ها خسته شده و به خواسته یکی از خوک های پیر تصمیم به شورش یا انقلاب می کنند 

علت اصلی این شورش رسیدن به عدالت اجتماعی و برابری هست . این اتفاق می افته و مزرعه به دست حیوانات می رسد. انسان ها چند بار سعی میکنند که مرزعه رو پس بگیرند اما موفق نمی شوند . 

پس از پیروزی، حیوانات هفت اصل رو مشخص می کنند اما به مرور زمان این هفت اصل تحریف می شود . چه تحریفی !!!!!!!

نکته ای که وجود داره اینکه بعد از مدتی اون برابری بین حیوانات از بین میره و خوک ها به دلیل هوش بیشتر مسئول و همکاره مزرعه می شوند چرا که دیگر حیوانات نه تمایل و نه توان آموختن الفبا و به موازات آن خواندن و نوشتن رو یاد نمی گیرند و این بزرگترین نقص حیوانها بجز خوک ها می شود . 

 در این حین خوکها از بی سوادی ملتشون استفاده می کنند و بعد از هر اتفاق ناگواری توجیهات مناسبی رو باز میکنند که به راحتی در مخیله سایرین ثبت میشه . 

حیوانها مخالف ارتباط با انسانها بودند اما به مرور پای انسانها به مزرعه باز میشه و چه بسا خوک ها شبیه انسان ها میشند . 

با این داستان به راحتی میشه همزاد پنداری کردو نمودش رو توی زندگی خودمون به راحتی دید و درک کرد. 

چه بهتر که فکر کرد و این شرایط دونست .

پیشنهاد میکنم حتما این کتاب بخونید 

از لحاظ زمانی که باید صرف خوندن این کتاب کنید همینقدر میگم واسه منی که کند خوان هستم و البته از روی فرصت و حوصله می خونم تقریبا 5 روز طول کشید !!!! اما واسه ادم اهل کتاب شاید 2 روز هم طول نکشه 

البته که مدت زمان خوندن کتاب مهم نیست ، اصل خوندن کتاب هست که واقعا از هر کاری که فکر میکنیم بهتره 

کوری و بینایی اثر ژوزه ساراماگو

"وقتی به دنیا می آییم ، گویی قراردادی را برای تمام زندگی امضا می کنیم . اما یک روز می آید که از خودمان می پرسیم کی آنرا بجای ما امضا کرده است ؟ " 

جمله کلیدی کتاب بینایی و به نظر من این سوال برای همه ماها در طول زندگی در ذهنمون شکل میگیره و باید بهش جواب بدیم 

شدیدا پیشنهاد میشود این دو کتاب رو مطالعه کنید . در خلاصه داستان رمان کوری آمده است :

"داستان از ترافیکِ یک چهارراه آغاز می‌شود. رانندهٔ اتومبیلی به‌ناگاه دچار کوری می‌گردد. به فاصلهٔ اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشم‌پزشک‌اند، دچار کوری می‌شوند. پزشک با معاینهٔ چشم آن‌ها درمی‌یابد که چشم این افراد کاملاً سالم است، اما آن‌ها هیچ‌چیز نمی‌بینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری، که همه‌چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید می‌شوند."

رمان بینایی هم در ادامه همین داستان منتشر شده است که من امروز تونستم تمومش کنم .

بینایی در مورد روز انتخابات هست و داستان از صحنه یک ستاد انتخاباتی آغاز میشود و اینطور ادامه پیدا میکند که در ساعات اولیه کسی برای رای دادن حاضر نمیشود و در روز بعد 80 درصد مردم رای سفید به صندوق ها انداخته اند و بعد از این اتفاق واکنش های دولت در این خصوص خواندنی هست و ... 

از لحاظ ترجمه هم باید بگم که من کتاب کوری با ترجمه بسط الشیخ  انتشارات فرهانی خوندم بد نبود ام چندگی به دل نمیزد . و کتاب بینایی را با ترجمه اسدالله امرایی انتشارت مروارید خوندم ترجمه خیلی خوبی بود به نظرم 

بازم پیشنهاد میکنم این کتاب ها رو بخونید چرا که هر دوی کتابها با شرایط قالب بر زندگی ما ایرانی ها سنخیت دارد . 

راستی یک سوال نظرتون در مورد کتاب جهان هولوگرافیک از مایکل تالبوت اینجا بنویسد . دو به شک هستم برای خوندش