تغییر

حس داشتن نقاب دارم

از اسم مستعار خسته ام

با اسم اصلی نوشته خواهد شد.

البته اگر نوشتنی در کار باشد.

شاید هم سبک عوض شد.




*********************************


پیکت را بالا بگیر و 

مرا از پا / بینداز

بینداز / به گریه 

به باور اتفاق های سردی که از دهن / افتاده است 

فریاد هایی که از ترس ِ سیلی

تن به ابتذال ِ نجوا شدن داده اند 

من یکی

به انضمام ِ درد هایم آنقدر حرف / خورده ام 

که سیر شده باشم 

.

.



این روز ها که فردوسی را حوالیِ انقلاب ، گِل گرفته اند 

طبیعیست سهراب را جلوی چشمانش

دیگری بکشد و او دم بر نیاوَرَد

این روز ها که هر موبایلی یک دوربین دارد 

و هر انسانی یک دهن 

سکوت یعنی 

آلزایمر گرفته باشی ، آنقدر که تجاوز را با لامبادا اشتباه بگیری ...

سکوت یعنی 

پارکینسون ... آنقدر که

از کهریزک ، سالمندانش را به یاد بیاوری .. نه بیشتر نه کمتر 

سکوت یعنی

ترانه داد بزند : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

و تو آن را ننویسی

از بس که درد ، صدا دار است و حروف صدا دار 

خوانده میشود اما 

نوشته نمیشود 

....

....



من به انضمام درد هایم ... گریه میکنم / انفرادی 

و امثال تو، سلول به سلولِ تنشان را به یک سکس گروهی میببخشند 

گناه من است نه تو 

که گریه ، گروهی نمیشود 

گناه من است ... نه تو ..........

پیکت را بالا بگیر و

مرا از پا / بینداز

بینداز / به گریه 


و به سلامتی ِ فاحشه های شهر بخور 

که هیچ کس جز خودشان را نخواهند فروخت ....

بی خیالی اگر جرم بود ، یکی یقه ی خدا را میگرفت 



هه ... بی خیال 

آقای عکاس ... حالا که داریم دور ِ هم از پس ِ این زندگی بر میاییم 

یک عکس دسته جمعی بگیر ...


هومن شریفی

چون .... کنی

گویند 

چون مست کنی

پا در عالم هپرروت میگذاری

در آن عالم 

تو را به استخری دعوت نموده

مهمان دیگری هم هستند                        غـــــــــــــم هایت


 روای : 

"اکنون او  در اوج مستی

در غم هایش غوطه ور است".



+نمیدونم امیدوارم فیلیتر نشم