بیا پریدن را تجربه کنیم
من و تو
از پرتگاه تمامی نبودن ها
انگار آن پایین تنها
سخن از بودن ست
در ابدیتی به انتها
□□□□
آماده ای
دست ات را بده
ذهن را پاییزی کنید
ای دوستان!
بگذارید رنگ افکار شما
بر پاییز و برگ هایش بلغزد
لشگر ِخستهِ افکار ِ ذهن خویش را
پیاده نظام پاییز کنید!
تا دوباره برگ ها رنگ بگیرند.
به سودا میبری دل را هوای آشیان کردی
تو شیدا میکنی دل را هوای آشیان کردی
تو هویدا میکنی دل را هوای آشیان کردی
چه زیبا میکنی دل را هوای آشیان کردی
+++ادامه دارد....
امید معنا ندارد
تلاش بی هوده است
برای آن که رویا ندارد.
□□□□
آدمی می شناسم
اهل هیچستان شد
□□□□
او خیال پرداز نبود
او رویا نداشت
در کدامین صفحه زندگانی
رنگ روزهای من
چنین تلخ گشت
□□□□
دل فریاد می خواهد
همراه با باران اشک
دل خواهان سقوط
از پرتگاه سکوت ست
دل به دنبال انتحار
با طناب هایی از جنس ناکامی
□□□□
اینان تنها
خیال پردازی احساس است
در دوران خودکشی قلب ها.