ای توئی که مدتی ست با منی و آن که تازه بر این کلبه واژه پای نهادی
قرار نوشتن واژه هایی از جنس امید است
و برداشت شما خواننده محترم
می تواند تا آسمان هفتم تفکرتان باشد
ادامه...
پی نوشت رو دوست نداشتم که می دونی نظرم چیز دیگه ایه اما مطلب و عکس رو پسندیدم سپاس در مورد نوشته های من گفته بودی فقط شده برای یک نفر صحیح است برای یک نفر فقط برای آن یک نفر و اینکه تو می دونی سبک نوشتن من عوض شده و خودم این سبک جدید رو بیشتر می پسندم چون خیلی خودمه خیلی بی سانسوره
فکر نمیکنی این بی سانسور بودن به خودخوری تبدیل شده
بی تو نه بوی خاک نجاتم داد نه شمارش ستاره ها تسکینم چرا صدایم کردی چرا ؟ سراسیمه و مشتاق سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی نشان به آن نشان که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت و عصر عصر والیوم بود و فلسفه بود و ساندویچ دل وجگر
حسین پناهی
سلام مسعود نه فکر نمی کنم خودخوری نیست وقتی از یاداوریش لذت می بری و لذت عشق همراه با درد متاسفانه شاید هم تموم باید بشه
تغییری رو که داده بودی در جستجو یا در رویا وقتی در جستجوی چیزی هستی حتما رویای اون رو هم با خودت داری به نظرت احترام می ذارم و اینکه این اقا با چتر و شانه های افتاده دقیقا داره حال این روزهاتو نشون می داد الان اما بهتری وقتی سرگرم باشیم راحت تریم همه همینطوریم
dont mourn what is gone باشه برای چیزی که رفته زاری نکن دارم همینو تکرار می کنم تکرار تکرار تکرار تا شاید ملکه ی ذهنم بشه ذهنم اما کویین داره !!!!!!!!!! مسعود حالم خوبه ؟
یادمون نره اگه پرواز بلد نباشیم و راهنمامون خوب نباشه به رویای بودن هم نمیرسیم...
اون طرف پریدن میدونی چیه سقوط
واسه سقوط نیازی به دونستن پرواز نیست
پی نوشت رو دوست نداشتم
که می دونی نظرم چیز دیگه ایه
اما مطلب و عکس رو پسندیدم
سپاس
در مورد نوشته های من
گفته بودی فقط شده برای یک نفر
صحیح است
برای یک نفر
فقط برای آن یک نفر
و اینکه تو می دونی سبک نوشتن من عوض شده
و خودم این سبک جدید رو بیشتر می پسندم
چون خیلی خودمه
خیلی بی سانسوره
فکر نمیکنی این بی سانسور بودن به خودخوری تبدیل شده
به صفحه دوم شناسنامه* ام شک کرده*ام ...
این روزها ...
دارم با کسی زندگی می*کنم انگار...
زندگی لحظه ای
این نوشته ها لحظه ای به ذهن خطور میکنه
دستم را به باد سپرده ام
محکم تر از تکیه گاهم شده...
تقریبا گرفتم منظورتو
دستشو کس دیگه گرفته زور نزن
اون منم تغییر چهره دادم
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه بود
و ساندویچ دل وجگر
حسین پناهی
سلام مسعود
نه فکر نمی کنم
خودخوری نیست
وقتی از یاداوریش لذت می بری
و لذت عشق همراه با درد
متاسفانه
شاید هم تموم باید بشه
بعضی لذت ها تبدیل به غذاب میشه
باید تموم بشه یا شدتش کم بشه
تغییری رو که داده بودی
در جستجو یا در رویا
وقتی در جستجوی چیزی هستی حتما رویای اون رو هم با خودت داری
به نظرت احترام می ذارم
و اینکه این اقا با چتر و شانه های افتاده
دقیقا داره حال این روزهاتو نشون می داد
الان اما بهتری
وقتی سرگرم باشیم
راحت تریم
همه همینطوریم
عکس واسه ی شب پاییزی توی شماله
چطری در کار نیست
dont mourn what is gone
باشه
برای چیزی که رفته زاری نکن
دارم همینو تکرار می کنم
تکرار
تکرار
تکرار
تا شاید ملکه ی ذهنم بشه
ذهنم اما کویین داره !!!!!!!!!!
مسعود
حالم خوبه ؟
از نظر خودت اره ولی از نظر دیگران نه
تغییر نام وبلاگت خیلی خوب بود.
البته نمیدونم چند وقته تغییر دادی، چون خیلی وقته نیومدم وبت.
تغییر واسه همین آپ قبلی بوده
خوب کردی اومدی