فدای تو

در شب های بی تو بودن


تنها فکر توست که آرامم می کند!


حال بماند که تکیه گاه ات


شانه ای جز جسم بی جان من باشد

...

..

..

.

روح خویش را 


به جرم درک نبودت


حکم سرگردانی نهادم

...

..

.

پس از جسم و روح


تنها هیچ برایم باقی ست


آن نیز فدای تو 


ای بی گناه!!؟




در شب های بی تو بودن


تنها فکر توست که آرامم می کند!


حال بماند که تکیه گاه ات


شانه ای جز جسم بی جان من باشد

...

..

..

.

روح خویش را 


به جرم درک نبودت


حکم سرگردانی نهادم

...

..

.

پس از جسم و روح


تنها هیچ برایم باقی ست


آن نیز فدای تو 


ای بی گناه!!؟




افسانه های دنیا

تمام افسانه های دنیا را اشتباه تعریف کرده اند

لالایی که از پس پلک های 5 ساله بر نمی آمد 
... 

دست میبردند در عینک مادر بزرگ / در انتهای هر قصه 


پینو کیو را / خر تصور کردند ، در شهر بازی های خلق نشده 


به آلیس / سرزمینی را چسباندند که از زور دافعه / پای هیچ کس به آن نمی رسید

لیلی پوت / خواب گالیور را هم ندید

چه برسد به نقشه هایی که در آن گنج کار گذاشته باشند

در سیاره ی شازده کوچولو / اصلا تختخواب جا نمی شد

که موریانه ها ی کار گذاشته در آن / از هم آغوشی هایش خبر بیاورند

و هیچ لوبیایی آنقدر سحر آمیز نبود / که خواب غول ها را بپراند 

و رابین هود / تنها گور کن پیری بود که در مسیر گاری مالیات شاه / چاله میکند

که هر دست انداز / دو سکه به حساب زمین وا / ریز شود 

و شِر وود از خجالت بچه خرگوش های گرسنه بیرون بیاید

.

.

.


تمام افسانه های دنیا را / جا به جا تعریف کرده اند

تا خواب هایمان را جا / به جا کنند 

و هیچ کجای شک هایمان / به زندگی نیفتد

مبادا پی ببریم ما همان غول های یائسه ای هستیم

که با باور ِ جک بودن ، از هیچ درختی / بالا نخواهیم کشید 

شاید بفهمیم آن روی دنیا را هم 

با تماشای ما / مشغول کرده اند 

هومن شریفی

زیرو بم



زیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم ... آنقدر که با هیچ زلزله ای / بم نمی شوم

زنبیلت را بیاور .... یقینا از این آوار / به تو هم ارث می رسد



"هومن شریفی"

آه

آه


تو ای پدر


تو ای مادر


و تو ای من


مرا

در خستگی قلب خویشتان

محو کنید

..

..

..


زبان تان را با

سخنی از چون ی مثل من 

 

هرگز

آلوده نکنید

هرگز.

..

...

....

و تو ای نقاب 

تا کی چهره بی روح مرا 

خواهی فشرد

 

زیبایی در اوج تاریکی



پ ن : پست شاد واسه آیدای مهربان

پ ن : اوج فوتو بچه ها!

پ ن : تصویر از اسکله ای از چابهار

پ ن: برای دریافت عکس در اندازه اصلی روی تصویر کلیک کنید

نقاب

خطاب به چهره انسان:


تو ای نقاب

در این

خستگی/ دلگیر/بی اراده ات


بی روح مانده ای


حکم ات: سکوت دوبل

جرم ات : بی زبانی


درد ات : دروغ حکم فرما

فغان ات : فریب بی نهایت


نیاز ات: ذره ای درک

وظیفه ات: محو سادگی!

...


تو در پاییز هم رنگ می بازی


جتی اگر تابلوهای ونگونگ را به گردنت آویز کنی


گوش بریده ی ونگوگ را در کف دست نشانم دادی


که یعنی از هجوم کلاغ ها می ترسی 


از این هم زخم های سوزن ، سوزن در تنم نلرزیدم


مگر  دیدن گوش بریده ام در نوک منقارت 


میان کلاغ ها غاغ کشیدی


و آفتاب گردان ها را به غروب نشاندی


پ ن : بعد مدتها دیروز فیلمی دیدیم که در انتها اینو نوشته بود، بسیار لذت بردیم