یادگاری

چند روز میشه که می خوام چند پست جدید بزارم با رنگ و بویی متفاوت 

تعدادشون به سه پست می رسه که به هم مربوط میشه

برای تغییر سبک نوشتار شرمنده 

زبان نیاز

برای بانو آنا 

عمری ست که فریادکنان

زبان نیاز را گشودی

و در حرمت سکوت

می گویی : بیا

بیا و پیدایم کن 

دوباره می خواهم ات

همچون همیشه

..

نیازت را به قاصدک بسپار

تا شاید او نیز با تو همراه شود

تا با او به این نوا گوش فرا دهی

" من درد مشــــــــــــــترکم

فریاد کن مرا "



ََ : نمی دانم چرا امروز باید در مورد شما می نوشتم ؟

گام بی سلام

و سلام آغاری بود

برای گفتن من

یا شنیدن تو 

که می داند؟

....

....

من گفتم 

تو گفتی 

من شنیدم

اما تو

نمی دانم

...

...

و تو رفتی من هنوز 

در خیال خویش با تو گام بر می دارم

گامهای همره با طنین 

[من دیگر سلام نخواهم کرد]



ََ : دیگه سپهر منو واسه سلام نکردن سرزنش نکن!!!!


صلت

آیدا توهمی بیش نیست

توهمی غزل گونه

آری

براستی صلت کدام غزلی ای آیدا

صلتی توهم گونه

..

..

با من بگوید ای دوستان

چگونه صلتی خواهد بود؟




ََ : از ترجمه کردن رسیدم به این ، البته باید ترجمه ادامه پیدا کنه

ََ : اصلا امروز اعصاب ندارم، حالم از خودم بهم می خوره

ََ : راستی صلت یعنی جایزه ای که برای سرودن شعر میدن

کریسمس های بی تو بودن

هر بار از تنهاییم بیرون زدم / به درهای بسته خوردم


به آغوش هایی که در / شامپاین ِدیگری رزرو شده بود


شانه / خالی میکردم از گیلاس های پر


پایکوبی با پنجره / پشتم به جمع باشد


و رویم به شش در هشت ِ / عکست در کنتراست ِ گیلاسم


دیوار ، وعده گاه ِ دنجی بود


که بی اجازه ی مردی که دستهای تو را / به کمر زده است


سایه هایمان را یکی میکرد


هم / سایه میشدیم بی آنکه گلدان ِ کنار ِ پنجره ، اسم شبمان باشد


ادامه مطلب ...

ذکری از آیدا

 به دیار من بیا 

تا با تو

تنهایمان را  

سکوتمان را

با من بودنت را

با تو بودنم را

دوبل کنیم

....

....


آنگاه می توان شروع کرد

شروع برای پایانی تازه 

...

با تو

پایانی وجود نخواهد داشت

هر پایان با تو آغازی نو خواهد بود .

صخره

می بایست بنگارم 

خاطرات را

بر چهره بی تکرار صخره 

....

و در گوش صدفی خواندم :


آی دریا چهره صخره با تو

...

و صدف را به آب سپردم 

....

بی گمان او نیز تلخ خواهد شد.



سواحل نیلگون دریای عمان

برکه تو

گذشته:

داستان من و او

یک اشتباه بود

زیبا و تکرار نشدنی

....

حال :

ای عزیز دگران

فرصتی برایت نماند

اما برای من...خود می دانم اش.

...

آینده:

آیدا ای خواهد آمد

او در برکه تو خواهد غلطیدن

و چون تویی خواهد شد

اما از جنس آیدا ای!