مطالبی که میشه نوشت

سلام و صد سلام 

موضوع اول اینکه چهار سطر در مورد تحویل کادو و اتفاق بعدش نوشتم و پاک کردم، چون دیدم حیف که ذهن و چشم تون با این موضوع مضحک خسته کنم . بگذریم 

مورد دوم اینکه برای بار سوم رفتم پیش اون خانم کتاب فروش و این دفعه کتاب جز از کل استیو تلوتز ازشون خریدم . نکته اول اینکه عجیب من از هم صحبتی با این خانم لذت می برم . نکته دوم ترکیب صورتشون خیلی شبیه ویدا هست . ویدا زندگی من ( برادرزاده ) هست . وقتی با این خانم صحبت میکنم انگار دارم با ویدا صحبت می کنم مثل قدیما . اخه من و ویدا خیلی با هم حرف میزدیم ( الان پشت کنکوریه بچه ام میخواد پزشکی تهران باشه سال آینده ) . این سری نشد راحت صحبت کنیم چون خیلی سر و صدا بود به لطف حدود 10 الی 15 دختر بچه که در نزدیک ما در حال بازی بودند.  جالبیش اینجا بود که این بچه ها از یک مهد کودک اومده بودند به همراه ده نفر خانم و اون خانم ها انگار اصلا صدای بچه ها رو نمی شنیدند . بچه ها اونجا رو گذاشته بودند روی سرشون ... بگذریم 


اسفند ماه به شدت در حال گذشتن هست . عید داره می رسه . خواهرم اومد خونه کوچیک من آب و جارو کرد و رفت . من صبح رفتم سر کار و شب که برگشتم زمین و آسمونم شسته بود . گرچه که من مخالف  بودم که این بنده خدا این کارها رو انجام بده اما خب از طرف مامان فرستاده شده بود برای همین کار، به هر حال دستش درد نکنه . خونه کلا رنگ و بو گرفت .  من اهل خرید لباس عید و اینها نیستم . کلا هر سال همین موقع من و مامان بحث اینو داریم که میگه نمیخوای لباس بخری و من میگم نه البته هیچکدوم به طور کامل موفق نمیشیم طرف مقابل راضی کنیم و من بلاخره ی چیزی میخرم 

مورد چهارم    فوتبــــــــــــــــــال !!!!!!!!!!!

واقعا نارحت شدم که استقلال باخت به اون تیم قطری و خوشحال شدم که رئال مادرید حذف شد . ولی اوج شوق من دیشب اتفاق افتاد اون گل رشفورد توی دقیقه 90 بازی منچستر با پی اس جی عجیب منو خوشحال کرد. در واقع من عجیب به تیم منچستر علاقه دارم و خیلی خوشحالم که اولگنار سولسشیر مربی این تیم شده . زمان دبیرستان بازیکن مورد علاقه من بود چون ذخیره طلایی فرگوسن همیشه گل میزد و چه گل هایی 

می دونم تعجب می کنید چون من اصلا اهل فوتبال نیستم 

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran پنج‌شنبه 16 اسفند 1397 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام و
صد علیکم سلام بر شما
به به؛دست خواهر تون درد نکنه.خدا به ایشان و
عزیزانشون سلامتی عنایت کنه...

کتاب تون مبارک باشه
خدا حفظ شون کنه و
موفق و موید باشه؛ویدا بانوی عزیز

منم خوشم میآ ازاین خانم می نویسید.احساس خوبی نثبت به ایشان دارم

منم فوتبال نگاه نمیکنم.فقط میدونم پرسپولیسی هستم و
سپید رودیولی مسابقات گشتی،باصدای آقای عامل گوش میکنم

ممنون از شما و دعا های زیباتون
میخواستم بیشتر با این خانم آشنا بشم اما فکر میکنم لزومی نداره در همین حد کافی هست
من قبلا فوتبالی بود اما 7 8 سالی میشه دیگه نیستم

آی دا جمعه 17 اسفند 1397 ساعت 06:14 ب.ظ http://inthemoon.blog.ir

خب ماجرای شال رو بنویسین. من دوست داشتم که بخونم :)
ایشاالله ویدا جان موفق باشند..
+پست های شما رو دوست دارم

والا توی پست های قبلی گفتم که رفتم شال خریدم اما رسوندن این شال به صاحبش سخته به خاطر شرایطی که ایشون داشت . قرار شد من هدیه رو ببرم در خونه تحویل بدم . این اتفاق افتاد . اومد خیلی سرد و بی روح هدیه شو گرفت و رفت گفت ببینمش پیام می دم
پیام نداد تا من ازش پرسیدم دوست داشتی خیلی سردتر از قبل گفت خوب بود ممنون . شب بخیر
ممنون و شب بخیر !!!!!!!!!! خیلی ناراحت شدم و دیگه ندیدمش و نه پیامی دادم در این چند روز

من اصلا دنبال نتیجه خاصی نبودم . این خانم هم سن من بود و من سعی داشتم رابطه درستی باهاش داشته باشم که با این برخوردها بی خیال شدم .
ممنون شما نسبت به من لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد