این دنیای
کوچک و هفت میلیارد آدم؟
یعنی تو
باور می کنی؟
شمرده ای؟
کی شمرده
است؟
جز
سیاستمدارها
دیده ای
کسی آدم بشمرد؟
باور نکن
نارنجی!
باور نکن
سبز آبی
کبود من!
باور کن
همه ی دنیا
فقط تویی
و برخی
دوستان
بقیه هم
تکراری اند !”
― عباس معروفی
---------------------------------------------------------------------
کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب
و نانی باید و آنگاه آوازی...
در قناری
ها نگه کن، در قفس، تا نیک دریابی
کز چه در
آن تنگناشان باز، شادی های شیرین است.
کمترین
تصویری از یک زندگانی،
آب،
نان،
آواز،
ور فزون تر
خواهی از آن، گاهگه پرواز
ور فزون تر
خواهی از آن، شادی آغاز
ور فزون
تر، باز هم خواهی، بگویم باز...
آنچنان بر
ما به نان و آب، اینجا تنگ سالی شد
که کسی در
فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی
نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود...
---------------------------------------------------------
دلم میخواست در عصر دیگری دوستت میداشتم !
در عصری
مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که
عطرِ کتاب ،
عطرِ یاس
و عطرِ آزادی را بیشتر حس میکرد !
دلم میخواست
تو را
در عصر شمع
دوست میداشتم !
در عصر
هیزم و بادبزنهای اسپانیایی
و نامههای
نوشته شده با پر
و پیراهنهای
تافتهی رنگارنگ !
نه در عصر
دیسکو،
ماشینهای
فراری و شلوارهای جین !
دلم میخواست
تو را در عصرِ دیگری میدیدم !
عصری که
در آن
گنجشکان ،
پلیکانها و پریان دریایی حاکم بودند
!
عصری که
از آنِ نقاشان بود ،
از آنِ
موسیقیدانها ،
عاشقان ،
شاعران ،
کودکان
و دیوانگان !
دلم میخواست
تو با من بودی
در عصری
که بر گلُ شعرُ بوریا وُ زنستم نبود
!
ولی افسوس !
ما دیر
رسیدیم !
ما گل عشق
را جستجو میکنیم،
در عصری
که با عشق بیگانه است !
- نزار قبانی
هر سه انتخاب عالی هستن




آقای معروفی جای خود
(سبز آبی کبود
نمى دانستم تو
مهره مار داری
دختر
اصلا نمی دانستم...)
آقای شفیعی کدکنی جای خود
(امروز احساس میکنم
که واژه های شعررا
از روی سبزه های سحرگاهی برداشته ام.... )
وآقای نزار قبانی
(چشمانت
کارنوال آتش بازیست
یک روز در سال
به تماشایش می رم
وباقی روزها را
وقف خاموش کردن....)
دیگه اینکه؛
درود بر شما و
ایام به کام تان باد
ممنونم
ایام دلخواهتون باشه همیشه
خیلی قشنگن..
چشماتون قشنگ میبینه
هر سه انتخاب
فوق العاده بود
کامنت کوتاه نمیخوام گفته باشه
شوخی بود ممنون