کمبود وقت یا تنبلی

یکی از معضلات  من اینکه اکثر اوقات فراموش میکنم که نهار بخورم  و این به خاطر شرایط کاری من هست . البته مقصر نمیشه شرایط کار دونست خودم ترجیحم اینکه با خیال جمع نهار بخورم ذهنم که درگیر کار باشه نمیتونم ( یعنی غذا بهم نمیچسبه ) . از طرف دیگه نمیتونم غذای بیرون بخورم ، چون اکثر این کترینگ ها غذاهایی با ظاهر خوب اما فاقد ارزش غذایی دارند. چوب این داستان هم خوردم ، بعضی شبا که میام خونه  دل درد عجیبی منو میگیره که نگو، در حد اینکه اشک منو در میاره !!!  عامل این داستان هم خوردن غذای بی کیفیت بیرونه 

من زیاد کار میکنم  مثلا تازه الان نیم ساعته برگشتم خونه و توی مسیر داشتم به این فکر میکردم کشک و بادمجون درست کنم باز به این فکر کردم که نه ماکارانی درست کنم اما همین که پامو خونه گذاشتم تمام این فکرها پرید . این ی مشکل قدیمیه واسه امروز و دیروز نیست . 

حالا من موندم اینو میشه گذاشت به حساب تنبلی ، کمبود وقت و یا چیز دیگه ای ؟ 

زندگی مجردی این مشکلات هم داره دیگه، شبا که میام خونه با خودم میگم بسه دیگه بیا برو زن بگیر(به علت این دست مسائل و افت انرژی و البته تنهایی ( این سن و سال میطلبه که یکی باشه که طبق معمول نیست! و من واقعا نمیدونم تا کی میخواد همینجوری باشه ) ) ، صبح که انرژِی بر میگرده با خودم میگم شکر خوردی  ( سکه چهار میلیونی ) 

کلا یک حالت کشسانی پیدا کردم هی بین این دو تا کش میام از این ور به اون ور 

هفته پیش هم که خواهران و دومادهای عزیز منو دوره کردن که بیا ازدواج کن ، مورد معرفی میکردن که منم در ی حرکت از پیش تعریف شده ی خرج شام 238000 تومنی به پاشون انداختم   


نظرات 7 + ارسال نظر
Arna دوشنبه 15 مرداد 1397 ساعت 10:49 ب.ظ http://bookpub.ir

سلام
وبلاگ خوبی دارید
لطفا ما را با عنوان چاپ کتاب شما لینک کنید
چاپ شعر، دلنوشته، داستان و مطالب عمومی و علمی به صورت کتاب
Www.bookpub.ir
سپاسگزارم

قایق کاغذی دوشنبه 15 مرداد 1397 ساعت 11:56 ب.ظ http://paperboat.blog.ir

من کلا خوراکم کمه وبیشترمواقع مث شماوقت غذاخوردن ندارم،واسه غذادرست کردن وقت دارم اماچون همیشه میخوام با اب وتاب غذادرست کنم مامانم نمیذاره..درموردزندگی مجردی هم که باااین اوضاع الان حرفی ندارم فقط در مورد ازدواج بگم باکسی ازدواج کنیدکه شماروتاعمق وجودتون بفهمه و فقط برای پرکردن تنهاییاتون متاهل نشیدچون ازیه جایی به بعدبه مرگ تدریجی مبتلامیشید(دورازجونتون)واسه ازدواج هیچوقت دیرنیست...دعاکنیدکه موردمناسبتون روخداسرراهتون قراربده...چقدرخودمونی و روان مینویسیدیه لحظه حس کردم خودتون پیشم نشستیدوداریدبرام حرف میزنید...افرین به قلمتون وصداقتتون درنوشتن:))

ممنون که خوندید
در مورد زندگی مجردی همینقدر میگم که خیلی طولانی شده ، در مورد ازدواج منم با شما موافقم ، از نظر شخصیتی واقعا باید طرف مقابل منو عمقی بفهمه گرنه سخت میشه عجله ای هم نیست، اینایی هم که گفتم شرح این روزای منه
در مورد نوشتن هم قبلا خیلی سخت میگرفتم اما الان نه ، ساده نویسی خیلی بهتره

ممنون ک سر زدید

آی دا سه‌شنبه 16 مرداد 1397 ساعت 09:24 ب.ظ

تنبلیه به نظرم
ازدواج هم ایشالا به زودی کیس مناسب پیدا بشه

البته که بعد این پست رفتم اشپزی کردم ، چلوگوشت درست کردم :

ازداوج هم ب وقتش پیدا میشه

ŇãşíМ چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 02:55 ق.ظ http://nasimeshqjonun.bllogfa.com

قضیه شام 238 تومنی چی بود؟ :))

ای آقـــاااا با این وضعیت گرونی من برا نفس کشیدنم مردد ام میترسم به نفس بعدیمم آبونمان تعلق بگیره :/
از طرفی ام نمیشه نفس احتکار کنم :|

شما که برا ازدواج با این وضعیت سکه خیلی محتاط باش به نظرم! یکیو پیدا کنید که اونقدر از دوست داشتنش مطمئن باشید که سکه و شیربها و..مطرح نباشه کلا هر روز عشق عندالمطالبه تقدیمش کنید..

+پیداش کردید سلام مخصوص منم بش برسونید البته :))

دامادهای عزیز زحمت 238 تومن کشیدن میخواستن منو نبرن طرقبه که در مورد ازدواج صحبت کنن ، به من چه
باشه بهش سلام تون میرسونم البته اگه پیداش کردم

ŇãşíМ چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 09:10 ب.ظ http://nasimeshqjonun.bllogfa.com

چه دامادای خوبی خدا حفظشون کنه براتون :)

جوینده یابنده است ..

موفق باشید :)

ممنون ، من که نمی گردم دنبال شخص خاصی

از فیلتر شکن freegate استفاده میکنی ؟

ŇãşíМ پنج‌شنبه 18 مرداد 1397 ساعت 01:47 ب.ظ http://nasimeshqjonun.bllogfa.com

آره چطور؟ 0_O

من کارم اینه دیگه متوجه میشم ، از ip سیستمت

ŇãşíМ شنبه 20 مرداد 1397 ساعت 11:14 ب.ظ http://nasimeshqjonun.bllogfa.com

خخ البته همیشه ام فیلتر شکنم آن نیس اما بله درست گفتید ..

+ میدونم :)

خوبه خودتم جز ما بودی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد