خاکستر ناگفته هایم روشن شد

دودمان را به آتش کشید

دیگر تعلقی نیست

دیگر آرامشی نیست

............................................

بیایند با تو از امیدی سخن گویند برای آینده ای که هیچ تصوری برایش نداری چرا که حالت (اکنون را گویم که گذشت ) آکنده از سکون و دلمردگی شود. درگیر روزمرگی شوی تا فراموش کنی جمعی آدم مادی نگر  به دورت حلقه ای زده اند 


به جایی می رسی که دیگر می مانی برای کدامین دردت سکوت کنی


نظرات 3 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت 02:37 ب.ظ http://saaye.blogsky.com/

"آگاه باش وجود همچون منی درگیر دردهای تازه ای شد."

دردهای تازه؟

دردهایی با ریشه های کهنه

سایه چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت 02:39 ب.ظ http://saaye.blogsky.com/

تعلقی نیست؟

چقدر تغییر کردید
چی شده مگه؟

من تغییری نکردم تنها محیط و اثراتش تغییر کرد

آیــــدا چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت 07:14 ب.ظ http://dokhtare-sooraty.blogfa.com

در جریان مشکلات ِ جدیدت نیستم متاسفانه.حل میشه،توکلت به خدا.

طرف ما خدا هم به خاطرها می پیوند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد