عشق بازِی

تا کی 

عشق بازی کنم در خیال با تو


تو دیگر اکنون 

در رخت خواب دیگری هستی


هرم نفس هایت بر پیکر به ظاهر گرمش می نشیند


لب هایت با لبان او تلاقی دارد


دستانش درگیر نوازشِ .....


و تو چشم هایت را بسته ای 


و به من فکر میکنی


چرا؟


باید انگار به اوج برسی 


تا باور کنی 


من خیالی بیش نبودم



پی ن 1: به  عرض پوزش از خانم ها

پی ن 2: به قول آنا "وبلاگی که نشه توش از الفاظ رکیک استفاده کرد باید درش بسته شه"



عاشقانه

خنکای وجودم 


و گرمای تن ات


باران را به گریه می آورد


وقتی که


ریشه های وصال من و تو در خاک دل تنیده می شود


تا در آستانه زندگی مشترک


گل های ما به رویند