باید روی صندلی انکاری نشست
که دیگر جای هیچ فغانی برایت نمانده باشد
انکاری در افکار با تو بودن.
من لال گشته ام
دیگر نیازی به
فریــــــــــــــــــــــــاد نداری
خودت که میدانی
من نباید
صدایت را بشنوم
انکار لذت بخشه .مثل فرار میمونه
انکار جبره فرار درجا
به نظرم اگه میخوای فراموشش کنی؛ نباید در موردش زیاد شعر هم بگی...اینطوری درد جدایی بیشتر میشه آخه
اتفاقاتی می افتد که مجبور به تلخیه ذهن می شوم
عشق انکار نمی شودفراموش نمی شودگم نمی شودکم نمی شود!اما ذره ذره ذره تار و پود بودنت را می خوردو تا ابد داغ مهرش بر پیشانیت می ماند!
من هنوز با همین وضعیت بد معنی این کلمه واسم مشخص نیست
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست...
انکار لذت بخشه .
مثل فرار میمونه
انکار جبره
فرار درجا
به نظرم اگه میخوای فراموشش کنی؛ نباید در موردش زیاد شعر هم بگی...اینطوری درد جدایی بیشتر میشه آخه
اتفاقاتی می افتد که مجبور به تلخیه ذهن می شوم
عشق انکار نمی شود
فراموش نمی شود
گم نمی شود
کم نمی شود!
اما ذره ذره ذره تار و پود بودنت را می خورد
و تا ابد داغ مهرش بر پیشانیت می ماند!
من هنوز با همین وضعیت بد معنی این کلمه واسم مشخص نیست
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست...