سرو کوچه بن بست

"اندک نسیمی از سر افسوس"

برای یک سوال

...

چرا نام ات را روی سرو

کوچه بن بست به یادگار نگاشتم؟

.؟.

.؟.

.؟.

.؟.

.؟.

با رفتن ات

دچار مه تاریکی شدم

و تمام خاطرات تو را

در جستجوی 

آن کوچه و آن سرو

از یاد بردم.

نظرات 5 + ارسال نظر
آیدا شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:58 ب.ظ http://jooje-talaee.blogfa.com

بزرگترین عشق ها هم فراموش میشن....
چقدر عشقتون رو اسطوره ای نشون میدین....

متاسفانه اسطوره ای شد
جایگزینی واسه اش پیدا نمیشه

ANNA دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 09:33 ب.ظ

به ایدا

سلام
هیچی فراموش نمی شه
همش ماسمالی می شه



آره خوب

سپهر چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.acappuccino.blogsky.com/

به چرا ها فکر می کنی که چی !
دنبال چی می گردی!؟
افسوس فایده ای هم دارد ؟

دنبال هیچ چرایی نمی گردم
هیچ افسوسی هم نمی خورم
تنها وضع این روزمره گی گفته شده

ANNA چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://lapeste.blogsky.com

در روزهای دل گرفتگی که دائم می گویم : کاش کسی می آمد... کاش کسی می آمد از او می پرسیدم ....کدام کلمه چراغ ِ این کوچه خواهد شد ... کدام ترانه شادمانی ِ آدمی... کدام اشاره شفای من .... حرفی گویا تر از این برای این حالمان سراغ داری؟

آره شاید

سپهر پنج‌شنبه 31 فروردین 1391 ساعت 07:03 ب.ظ http://www.acappuccino.blogsky.com/

پس چرا با چرا شروع می کنی !؟

واسه قافیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد