درد


       "ﭘﺴﺮﺍﻥ ﮐﺮﺍﮎ ﻭﺗﺮﯾﺎﮎ، ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ
ﻫﺮﺯﮔﯽ!!...
ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺩﻕ ﻣﺮﮔﯽ !!... ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺳﮓ
ﺩﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﻥ

...ﺑﻨﻮﯾﺲ!!...
ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﯼ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ!!...
ﺑﻨﻮﯾﺲ: ﺑﺎﺑﺎ ﺳﻬﻤﯿﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ
ﻧﺪﺍﺭﺩ!!...
ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺗﻼﺵ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ!!...
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺍﻟﮕﺎﻧﺲ ﺁﻣﺪ، ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺗﻮﻡ
ﺩﺍﺭﺩ!!...
ﺑﺎﺗﻮﻡ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ
ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ!!...
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ، ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ
ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ!!...
ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩ، ﺣﺎﺝ
ﺭﺣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻗﺒﺾ ﺁﺏ ﻧﺪﺍﺭﺩ!!...
ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﺑﻨﻮﯾﺲ: ﺑﺎﺑﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﺍﺭﺵ ﺭﺍ
ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ!!..."



نظرات 4 + ارسال نظر
سایه پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 12:47 ق.ظ http://saaye.blogsky.com/

مشق شب نوشتی
زیرشم امضا و آفرین ....
امضای بنده رو ضمیمه بفرمایید اما آفرین نه
اطراف هممون پر شده از همینایی که توی دردنامت نوشتی
حتی دردناک تر از اینا
کاش کسی کاری کنه
کاش...

چقدر اینجا بوی خستگی گرفته
سلام

سلام شما چرا نمی نویسی؟
دنیا درست میشه اگه از ابتدای هر جمله کاش برداشته بشه
در ضمن من اینو ننوشتم داخل گیومه است دقت کن

سایه پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 02:24 ب.ظ

آها بله،توجه نکردم
اما به هرحال حس مشترک بوده که اینجا درج شده

گرفتار درس و مشقم چه میشه کرد

این گرفتاری خوبه مشغول باشید

مرضیه پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 03:28 ب.ظ

یکمی از امید بنویس
آدم پرغصه می شه وقتی میاد این وبلاگ
به جای اینکه بیایم فقط دردهارو بیان کنیم آگاهی هارا بیان کنید برای نجات جان
شادباشید

"بیان آگاهی برای نجات جان "
برای نوشتش نیاز به فکر، فکرهای خوب هست

مرضیه جمعه 3 آذر 1391 ساعت 05:17 ب.ظ

شما میتونی

باید بتونم
ممنون که هستی شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد