به یقیین می دانم
هیچ چیز حالم را عوض نمی کند
تنها اگر فرض کنم
که همه چیز شبیه
روزهای با تو بودنم باشد
شاید.
خاموشم
همچون شمعی که
برای برگشت پروانه اش
تسیلم باد شد.
و باد تنها نسیمی
آغشته به یاد پروانه را همراه داشت
چند بار خوندمو دوست دارم چندین بار دیگه هم بخونمقشنگ بودهمچون شمعی که برای برگشت پروانه اش تسلیم باد شدتسلیمتسلیمهیچ وقت این واژه رو دوست نداشتم
من هم دوست ندارم اما واقعیت منو به انتخاب این کلمه مجبور کرد
مسعود حرف بزن چیزی شده نگرانتم به گنگ بیا شعر بازی شاید روحیه ی تو را هم عوض کن د
" سکوت سرشار از نگفته هاست"اما این نگفته هاحتی در سکوت گفته هم به زبان نخواهد آمد
تو خودت نمیخوای که حالت عوض بشه.بهانه برای عوض شدن زیاده
اینجا چرا این طوری شده؟اینم اثرات تغییره؟
خوب نیست؟
چند بار خوندم
و دوست دارم چندین بار دیگه هم بخونم
قشنگ بود
همچون شمعی که برای برگشت پروانه اش تسلیم باد شد
تسلیم
تسلیم
هیچ وقت این واژه رو دوست نداشتم
من هم دوست ندارم اما واقعیت منو به انتخاب این کلمه مجبور کرد
مسعود
حرف بزن
چیزی شده
نگرانتم
به گنگ بیا
شعر بازی شاید روحیه ی تو را هم عوض کن د
" سکوت سرشار از نگفته هاست"
اما این نگفته ها
حتی در سکوت گفته هم به زبان نخواهد آمد
تو خودت نمیخوای که حالت عوض بشه.بهانه برای عوض شدن زیاده
اینجا چرا این طوری شده؟
اینم اثرات تغییره؟
خوب نیست؟