این روزها در اتاق پر از وحشت ام
شبیه هیچ ام
زندگی ام سرشار از خود آزاری ست
وجودم
به مانند عشق های کور می ماند
□
"رویاهایم زود از سکه افتاد".
می توان نتیجه گرفت
باز همان ابتدا
داستان اشتباه ست
یا رویا، خام بوده
یا من نمی دانم سکه چیست.
□
و البته اعترافی ساده برای پایان
"آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم".
به فصل فصل زندگی ام
نگاه کردم،
دیدم
سال به سال
تنها و تنها تر میشوم .
خدای من ! ! ! !
عروسک دست ساز من هم
مرا فروخت .
"سینا پناهی"
سلام
سلام خوش اومدی
پسر حسین پنهاهی هم می نویسه پس چه جالب
سلام
اعترافی ساده برای پایان
کدام پایان را منظور داری
پایان ندارد
هیچ چیز
حتی اگر بخواهی پایانش دهی
تا نظر شما چه باشد
باهات قهرم
حواست هست به من ؟
همه حواسم پیش توئه
تو نظرات پست میبندی
منم دقیقا دو روزه همچین حسی بهم دست داده
شما خوب میشی
مطمئنم
منم نفهمیدم سکه چیه!
چی از سکه افتاد!
کی!
اما مهم اینه که اوم چیزی که مونده
مملو از پوچیه...
تنها چیزی که این روزها پر بار مونده.
منظور رونق داشتن و با دوام بودن رویا هاست
که در مورد من بی نتیجه بود
رویا همین جوریش خوشگله
حالا حساب کن خام و نوجونش چه خواهد بود !
از رویاهات لذت ببر
خوبه هنوز یک نفر رویا دارد
تو هم نفهمیدی داستان چیه