تقدیم به آنا
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه
میون جنگلا طاقم می کنه
تو بزرگی مثل شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مثل شب
خود مهتابی تو اصلا خود مهتابی تو
تازه وقتی بره مهتاب و
هنوز
شب تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم دروازه روز
مث شب رود بزرگی
مث شب
تازه روزم که میاد
تو تمیزی
مث شبنم
مث صبح
تو مث مخمل ابری
مث بوی علفی
مثل اون ململ مه نازکی
اون ململ مه
که روی عطر علفامثل بلاتکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میون ماندن و رفتن
میون مرگ و حیات
مث برفایی تو
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث اون قله مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی!
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای تو باغم میکنه
میون جنگلا طاقم می کنه.
سلام وبه قشنگی داری
خاسی بیا
این لامذهب خیلی قشنگه !
من این شعر رو خیلی دوست دارم.چند دور خوندمش
به به آنا چقدر طرفدار داره!
هنوز نیومده شعرش رو تحویل بگیره؟!
چی فکر کردی
بنده شدیدا طرفدار این بشرم
سلام مسعود
مرسی
نمی دونی وقتی صفحه رو باز کردم و دیدم این
پست تقدیم به منه
با این شعر زیبا
علی رغم اینکه درد تمام مرا در بر گرفته بود
لبخندی به پهنای صورتم زدم
و با نیه شعر را با هم خواندیم
جای تو خالی .
قابلی نداشت عزیزم
من شادی تو رو می خوام
....... ادامش فکر کنم این باشه ........ تو بزرگی مثه شب
و این ادامه ی کوتاه و زیبا
تقدیم به تو
مرسی
باور کن زندگی ِ آدم، گاهی لَنگ میشه...
لنگِ کمی دلگرمی ...
فقط کمی ...
و این دلگرمی تو برای من بود .
فعلا تنها کاری بود که از دست این حقیر برمیومد
"وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست"
مرسی واقعا زیبا بود
رسوم رعایت می شود