من و تو ، درخت و بارون

تقدیم به آنا


من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار

ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه

میون جنگلا طاقم می کنه

تو بزرگی مثل شب

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی

مثل شب

خود مهتابی تو اصلا خود مهتابی تو

تازه وقتی بره مهتاب و

هنوز

شب تنها

باید

راه دوری رو بره تا دم دروازه روز

مث شب رود بزرگی

مث شب

تازه روزم که میاد

تو تمیزی

مث شبنم

مث صبح

تو مث مخمل ابری

مث بوی علفی

مثل اون ململ مه نازکی

اون ململ مه

که روی عطر علفامثل بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میون ماندن و رفتن

میون مرگ و حیات

مث برفایی تو

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

مث اون قله مغرور بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی!

من باهارم تو زمین

من زمینم  تو درخت

من درختم تو باهار

ناز انگشتای تو باغم میکنه

میون جنگلا طاقم می کنه.

 

نظرات 8 + ارسال نظر
TO پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 04:12 ب.ظ http://www.mohsento.blohga.com

سلام وبه قشنگی داری
خاسی بیا

حسینا جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://acappuccino.blogsky.com/

این لامذهب خیلی قشنگه !

آیــــــدا جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 01:42 ق.ظ http://dokhtare-sooraty.blogfa.com

من این شعر رو خیلی دوست دارم.چند دور خوندمش

الهام جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 02:01 ق.ظ http://elham7709.blogsky.com/

به به آنا چقدر طرفدار داره!
هنوز نیومده شعرش رو تحویل بگیره؟!

چی فکر کردی

بنده شدیدا طرفدار این بشرم

ANNA جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 08:33 ق.ظ http://gong.blogsky.com

سلام مسعود
مرسی
نمی دونی وقتی صفحه رو باز کردم و دیدم این
پست تقدیم به منه
با این شعر زیبا
علی رغم اینکه درد تمام مرا در بر گرفته بود
لبخندی به پهنای صورتم زدم
و با نیه شعر را با هم خواندیم
جای تو خالی .

قابلی نداشت عزیزم

من شادی تو رو می خوام

ANNA جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 08:35 ق.ظ http://gong.blogsky.com

....... ادامش فکر کنم این باشه ........ تو بزرگی مثه شب
و این ادامه ی کوتاه و زیبا
تقدیم به تو

مرسی

ANNA جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 08:40 ق.ظ http://gong.blogsky.com

باور کن زندگی ِ آدم، گاهی لَنگ میشه...

لنگِ کمی دلگرمی ...

فقط کمی ...



و این دلگرمی تو برای من بود .

فعلا تنها کاری بود که از دست این حقیر برمیومد

الهام جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 01:05 ب.ظ http://elham7709.blogsky.com/

"وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست"

مرسی واقعا زیبا بود

رسوم رعایت می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد