تو در پاییز هم رنگ می بازی
جتی اگر تابلوهای ونگونگ را به گردنت آویز کنی
گوش بریده ی ونگوگ را در کف دست نشانم دادی
که یعنی از هجوم کلاغ ها می ترسی
از این هم زخم های سوزن ، سوزن در تنم نلرزیدم
مگر دیدن گوش بریده ام در نوک منقارت
میان کلاغ ها غاغ کشیدی
و آفتاب گردان ها را به غروب نشاندی
پ ن : بعد مدتها دیروز فیلمی دیدیم که در انتها اینو نوشته بود، بسیار لذت بردیم
لذت نمودیم اشتباست.باید بگی لذت بردیم....
چشم
مثل همیشه از وبلاگت لذت بردم.همه ی پست هات خاص و گیرا هستن و به خودم اجازه نمیدن روزنامه وار پست هات رو بخونم.
لطف داری
اسم فیلم چی بود
سلام
یک فیلم ایرانی قدیمی به اسم شوریده
منظور از قدیمی حول حوش اواسط دهه ۸۰