و اکنون با صادق هدایت
- در ته این زندگی مرگ است که ما را فرا میخواند
- انسان را وقتی در گور میگذارند زمان برایش بیمعنا میشود
- فهمیدم تا ممکن است باید خاموش ماند تا ممکن است باید افکارم را برای خودم نگه دارم
- همه از مرگ میترسند من از زندگی سمج خود
- میترسم بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم
- کسی تصمیم به خود کشی نمیگیرد خود کشی با بعضی هاست
- انسان در زندگی یک سرمایه بزرگ دارد آن سرمایه خود کشی است
- تنها فایده تاریخ این است که انسان ازمطالعه اش از ترقی آینده بشر هم ناامید میشود
مسعود
شنبه 6 خرداد 1391 ساعت 08:55 ب.ظ
داشتم به اسلحه ای فکر می کردم که ای کاش داشتمش و خلاص......
شاید
همه از مرگ می ترسند
من از این ...............
می دانی بقیه اش را
دوستش ندارم
زندگی سمج را می گویم
باشد در راه کوه پیمایی ام
اما یک پاگرد لامصب نگذاشته
تا خستگی در کنم
به هر صخره که می رسم می بینم
بعدی بدتر است
این دیگر چق وضع است
کاش رها کنم دستم را
و خودم را بیاندازم وسط دامنه ها
..............
کاش ..............
نه ؟
در این کارزار جایی برای استراحت نیست
نمی دانم چرا در خلسه ی دیشب
پی نوشت ها را ندیده بودم
هنوز بدنبال پا گرد می پلکم
سلام
خوب باش
سلام
شما هم میتونی خوش باشی البت بعد از گذراندن این روزهای سنگین تلخ
استراحتی وجود نداره باید راه ات را ادامه بدی - پاگرد لازم نیست
یه ذره پستای شاد بذار قاصدک...
میدونستی که قرار بود من اصلا متن شاید اندوهگیت نذارم که البته نمیشه دیگه
منم تقریبا مثل همین یکی از دوستات هستم.زندگی معنی عجیب غریب و مسخره ای واسم پیدا کرده.
از این معنی عجیب باید نتیجه خوبی گرفت
مرگ هم یک لحظه است مثل باقی لحظه های زندگی
نه می دونی کی نه می دونی چه چوری
خودکشی هم یعنی تقلب تو بازی زندگی